نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش دهم درس هفتم 7» ثبت شده است

نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شب و روز

نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شب و روز

🌍کره زمین تقریباً گرد است و در اثر چرخش زمین نیمی از کره زمین در روشنایی فرو می‌رود که به آن روزمی گویند و نصف دیگر در تاریکی که به آن اصطلاحاً شب گفته می شود.
☀️با طلوع خورشید طلایی روز آغاز می شود و تاریکی و شب رخت می بندد و برای چند ساعتی ما را ترک میکند.
🌕روز یعنی روشنایی یعنی درخشش و تابیدن هر آنچه که روی زمین است و رنگ و جلای دیگری می گیرد. آب ها زلال تر دیده می شوند و آسمان تیره و تار،روشن و بی رنگ می شود و ابرهای سفید در آن موج می گیرند و همراه باد از این سمت به آن سمت می‌روند.
🌁 در روز مردم به کار و تلاش می پردازند و به دنبال روزی حلال می روند اما در شب همگی به استراحت و خواب می‌پردازند تا که دوباره ما از آسمان برود و شب پرده بردارد و روز دوباره با همه روشنایی اش به آسمان سلام بگوید و باری دیگر زندگی جریان یابد و مردم از خواب بیدار شود و به زندگی و روال آن بازگردند.
🏕️عده‌ای به دنبال درس می‌رود و عده ای به سر کار و عده ای دیگر می خوابند زیرا که تمام طول شب را بیدار بوده اند و کار کرده اند.
🌗 شب و روز دو دنیای متفاوتند،یکی تاریک و دیگری روشن،یکی در اوج آرامش و دیگری در اوج شلوغی و هرج و مرج،یکی در اوج خواب و بی خبری و دیگری در عالم بیداری و هوشیاری.
دو پدیده به همراه تضادها و زیبایی هایش که دنیا را ساخته و به آن رنگ و زیبایی بخشیده زیرا اگر این طور نبود دنیا در مسیر یکنواخت پیش می‌رفت و هیچ لذت و هیجانی نداشت و دنیا پر میشد از روزمرگی و کسلی.

نویسنده:مبینا صلاحی
پایه دهم تجربی،دبیرستان عطار
دبیر: سرکارخانم فیضی
شهرستان قوچان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شادی و غم

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شادی و غم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نظر من شادی یعنی هرکس در عمق وجودش آرامشی مملو از شادی را در خود حس کند که با هیچ طوفانی از غم ،ذره ای اظطراب در آن پیدا نکند.شادی که نتوان آن را با هیچ اندوه دنیا عوض کرد.
    در این دنیا شادی های زیادی وجود دارند،ولی افسوس که به چشممان نمی آیند. آیا شادی غیر از این است که در میان هزاران غم و کولبار سنگین پدر و مادر ، لبخندی بر لبان آنان که نمایانگر هزاران غم است ببینی؟
    همانطور که در ابتدا گفتم، شادی همانی است که در دلت حس آرامش را ایجاد می کند ،نه غم ،ترس و اندوه..
    برخلاف شادی ،غم را توصیفیس که تنها با اشک ریختن می توان آن را فهمید .اشک ریختن و گریه کردن از غم و اندوه درون مان می کاهد و حال مان را بهتر می کند و روبه شادی می آورد. غم ،برخلاف شادی فرد را گوشه گیر می کند و در ناامیدی تمام غرق می کند.
    شادی و غم هردو در ذات انسان هستند و هر شخصی آن را تجربه می کند.
    ولی ما باید تلاش کنیم که از غم و اندوه زندگی گذر کنیم و به شادی روی آوریم...
    🙁👈😀
    ✍️سیده سونیا سلامی
    دبیر: خانم طریفه بهرامی
    دبیرستان نمونه دولتی اسوه

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم موضوع مهربانی و خشم

    نگارش دهم تضاد مفاهیم موضوع مهربانی و خشم

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7

    به نام خدا
    تضاد مفاهیم
    موضوع: مهربانی و خشم

    مهربانی کلیدی است که در دوستی ها را بر روی انسانها می گشاید و با خود شادابی و نشاط به همراه می آورد.
    دستهای مهربانی می تواند لبخندهای زیادی روی لبان چهره های غمگین و افسرده بنشاند.
    دلهای مهربانی می تواند سنگ صبور باشد و رازهای ناگفتنی بسیاری را در خود جای دهد و آن را پیش دیگران آشکار نکند. مهربانی همچون گلی لطیف و خوشبواست که جسم و روح را آرامش می بخشد.
    در زیر سایه ی مهربانی ، بسیاری می توانند جمع شوند و مدتها استراحت کنند. و اما آنجایی که مهربانی نباشد خشم و عصبانیت ، راحت و بدون درد سر عرض اندام میکند و جولان می دهد . خودش را به هر دری می زند تا جدایی و نفاق به وجود آورد . تا آنجا پیش می رود که حتی می تواند باعث مرگ شود .
    وقتی مهربانی نباشد و محبتی وجود نداشته باشد و خشم و عصبانیت جای آنها را بگیرد خیلی زندگی ها از هم پاشیده می شود .دوستی ها به هم می خورد .
    خشم و عصبانیت، ندامت، پشیمانی، سرافکندگی و شرمساری به دنبال دارد. غلبه ی مهربانی بر خشم مثل آبی است که بر روی آتش می ریزند. همیشه باید راه ورود خشم را بر خود ببندیم و مهربانی را سرلوحه ی زندگی مان قرار دهیم.💐

    نویسنده: محمد حسین ایمانی
    دهم انسانی، مدرسه صنایع پوشش، ناحیه یک رشت
    دبیر: آقای فرهاد حسنی

  • ۳ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع سکوت

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع سکوت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    یه جایی بین واقعیت و خیال، یه جایی معلق توی فضایی گمشده، یه جایی به دور از هر نوع آدمیزادی، یه جایی شبیه کابوسی که با رویا درآمیخته شده، یه جایی که دیوارهاش از سکوت ساخته شدن و اونجا خونه ی من بود....
    در حالی که بند بند وجودم می سوخت و از شدت درد به خودم می پیچیدم برای اولین بار توی عمرم تصمیم گرفتم دست به انجام کاری بزنم که از اول عمرم به من گفته بودن ممنوعه....میخواستم برای اولین بار فریاد بزنم و این دیوار های سکوت رو تخریب کنم و در همون حال از عواقبش می ترسیدم، می ترسیدم که نکنه یکی منو تنبیه کنه، می ترسیدم که نکنه یکی تا ابد منو لال کنه، می ترسیدم که نکنه کسی فریادم رو برای درخواست کمک نشنوه و همه ی این ترس ها میخواستن من رو منصرف کنن دقیقا مثل هزار بار قبلی که منصرفم کردن اما من حسابی از این زندگی داغون و وضعیتم خسته شده بودم و به همین خاطر شروع کردم به فریاد زدن، تمام انرژی ام رو گذاشتم تا بتونم بلند تر فریاد بزنم، از عمق وجودم دردامو با فریادم بیرون ریختم و بعد از چند دقیقه به آرامش عجیبی رسیدم که تا اون لحظه حتی یه بار هم تجربه اش نکرده بودم.
    همیشه به من می گفتن سکوت بهترین چیزه، باید ساکت و مطیع باشی تا توسط دنیای بی رحم بلعیده نشی، همیشه من رو از فریاد می ترسوندن و من حالا می فهمم چرا، اونا ما رو می ترسوندن تا هیچوقت فریاد نزنیم چون فریاد یه حس رهایی بخشیه که باعث میشه دیگه هیچوقت توی عمرت نخوای سکوت کنی و حاضر به قبول زندگی پست خودت نشی و اینجوریه که فریاد خطرناکه و سکوت امن و خوب! من اما دیگه آب از سرم گذشته و حالا وقت تغییره، حالا من شانس عوض کردن و تخریب دنیایی رو دارم که سال ها بهش پایبند بودم ولی اهمیتی نداره چون میدونم وقتی که این دیوار ها فرو بریزن و وقتی حقیقت توی وجودم قلبم رو لمس کنه من می تونم یه دنیای بهتر بسازم، دنیایی که تا به حال مثلش دیده نشده، دنیایی بین واقعیت و خیال، یه جایی توی فضایی گمشده، یه جایی پر از آدمیزاد، یه جایی شبیه رویایی که با کابوس درآمیخته شده، یه جایی که دیوار هاش از کلمات ساخته شدن و حالا اینجا خونه ی منه، جایی که درد ها صدا دارن، جایی که احساسات گفته میشن جایی که قانونی برای ممنوعیت فریاد وجود نداره، جایی که یه روزایی حتی خوابش رو هم نمی دیدم، جایی که شاید فقط شاید باعث بشه مردم بفهمن سکوت همیشه خوب نیست!

    😷😷😷😷😷😷😷😷
    نویسنده: بنفشه رشیدی
    دبیر: سرکار خانم باغبان
    دبیرستان بانوصادقی سمیرم،

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع ماه و سایه

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع ماه و سایه

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7 - enshay.blog.ir

    ستاره ای از مرز قلمرو بی رحم سایه ها می گذرد.
    از پشت پرده توری ابرها سرک می کشد برای دیدن خورشید.
    ورود غیرقانونی برای موجودات شب به دنیا روز.
    گرد طلایی خورشید که سراسر گیتی را مزین کرده،تحسین می کند.
    با نگاه کنجکاوانه اش پرکشیدن کبوتران بی بند از قید و شرط را دنبال می کند.
    بوی نداشته گرما را نفس می کشد و این اخرین دیداری بود که هرگز کسی نفهمید بار دیگر نخواهد بود.
    با بغضی سنگین خورشید را ترک می کند و در دل امید دیدار دوباره را زنده نگه می دارد.
    دور از چشم همه به سایه ها برمیگردد …
    شب که شد و لالی صدا آسمان گوش همه را کر کرد،ماه آرزویی می شود برای دل هایی هراسیده از بوی مسموم سایه ها.
    ستاره های رقصان پشت ماه را خالی نمی گذارند
    ستاره ی ما،ماهی را استعاره ای از خورشید می داند همراهی می کند.
    باد آواره تر از هر زمانی به هر سو سرک می کشد.
    زوزه بچه گرگ تنها،داستان تراژدیک شب را کامل می کند‌.
    ماه به سایه ای که شب نامیده می شود،زل می زند؛
    سرد،ترسناک و با بوی مرگ و از تنهایی رنگ باخته است.
    پرده های غلیظ مه نگهبان شب هستند و حقیقت تلخ تاریکی را می پوشانند.
    تضاد لکه ای سفید بر سیاهی بی پایان مَثَل ماه در شب است.
    تضادی منحصر به فرد که جمعی را می سازند،غیر قابل انکار.
    برای یک عاشق شب،فرصتی ست برای به هم بافتن خیالاتش به سوی سرزمین رؤیاها.
    برای شب بوهای کوچه باغ پشتی نمایشی است برای برتری.
    به رخ کشیدن قدرت آلفای گله گرگینه هاو دلیلی است برای قدردان بودن از خورشید.
    برای یک شاعر شب،دیدن چشمانی ست که به یادشان دیوان ها شعر سروده است.
    ماه کورسوی امیدی در میان خرابه های تاریکی
    هر چند ناچیز، ابهت و هیبت شب را می شکاند.
    قاصدک ارزویی می شود و به جور باد برآورده.
    سایه همیشه دوام نمی آورد اما وقتی پرنیان روح ستاره ی ما را درید و به ژرفای تاریکی کشید، او در حسرت دیدار مام روشنایی و شمیم گرما ماند و قلب عاشقش از درخشیدن دست کشید و به خواب ابدی فرو رفت.
    دل کسی که ستاره را از آن خود می دانست،نا امید کرد.
    ☘️☘️☘️☘️☘️

    نویسنده: ماهان ربانی
    دبیر: آقای حسنی
    دبیرستان: صنایع پوشش
    ناحیه یک رشت،

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع خشکی دریا

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع خشکی دریا

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7

    خشکی و دریا که از لحاظ معنا ناسازگار و متضاد هستند. با هم به دریا و سپس خشکی برویم تا این تضاد را درک کنیم
    اینجا دریای بی کران است که موج بر سر موج می کوبد تا خود را به ساحل برساند و آرام بگیرد. آرام گرفتنی که با عدم و نیستی همراه است. این موج هایی که می غلطند و متناقض و متضاد دوست یا دشمن هستند. دوست کسانی که بر امواج سوار شده و تفریح و نشاط می پردازند. دشمن کسانی که در ورطه امواج سهمگین گرفتار شده و با غرق شدن، جان خود را از دست می دهند.
    به خشکی که بروی، از موج آسوده هستی و بر خاک قدم می گذاری. اگر دریا همه آب است و آب اما خشکی متنوع است از طرفی به جنگل می رسیم و از سوی دیگر به بیابان. اگر به مناطق حاصلخیز برویم خاک مهربان و بخشنده، غذای ما را به وسیله زمین کشاورزی در اختیارمان قرار می دهد. اگر به بیابان برویم زیبایی آن به ما آرامش بدهد.
    باز به دریا برگردیم، از امواج بگذریم و به قعر برسیم. آنجایی که موجودات زنده ای هستند و در زیستگاه خود به سر می برند. ماهی هایی که در همه دریاها وجود دارند. نهنگ ها و هشت پاهایی که در بعضی دریاها زندگی می نمایند دنیا زیر آب را تشکیل می دهند. تنوع موجودات خشکی بسیار زیادتر است. از پستانداران، خزندگان، دوزیستان و حتی موجوداتی مثل لاک پشت که در هر دو این محیط ها زندگی می نمایند.
    فقط موجودات نیستند که می توانند در خشکی و دریا در حال رفت و آمد باشند. انسان ها که همه جا را به تسخیر خود درمی آورند برای مسافرت و تجارت از کشی استفاده نموده و به دریا می فرایند. همان ها که در خشکی هم وسیله سفری و باربری مانند قطار را اختراع نموده اند.
    خشکی و دریا با همه تفاوت ها و تضادهایشان مانند دو برادر هستند که وجودشان برای ادامه حیات انسان ها لازم است.

    نویسنده: امیر حسام حسینی
    دبیر: فرهاد حسنی
    دهم انسانی،
    دبیرستان: صنایع پوشش ناحیه یک رشت

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شاب و شیب

    نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شاب و شیب

    شاب(جوانی)، شیب (پیری)

    نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7 - نگارش - نگارش دهم - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    پیرزن آیینه را برداشت و در آن نگاه کرد، بعد از کمی مکث آیینه را زمین گذاشت و گفت:ای روزگار آینه هم آینه های قدیم !

    شاید دلش نمی خواست که قبول کند عیب از آیینه نیست و این چین و چروک ها که بر صورتش نشسته گذر زمان را نشان میدهد....

    بدون شک دلش برای جوانی اش تنگ شده بود ......همان زمانی که :مثل قرص ماه زیبا بود،،،روبنده اش را که برمی داشت همه چشم ها خیره اش میشد،،،،،دست های سفید و حنا بسته اش،،،،موهای مشکی که جذابیت آن صورت سفید و سرخی گونه ها را چندین برابر کرده بود،،،،
    دختر خان.....،میدانی ، خیلی دلش تنگ بود......تنگ زمانی که لباس های عباس برادر بزرگش را می پوشید،با جفیه ای صورتش را پنهان میکرد و تفنگ برنو گوشۂ اتاق را به دوش می انداخت و با اسبش رعنا دوشادوش پدر راهی میدان جنگ میشد.....آن زمان ها که خان و خان بازی بود،جنگ های قبیله ای هم زیاد بود..! اما پدر نمی ترسید و همیشه میگفت:(من دو پسر دارم،،عباس یکی و مرجان دومی،،،،)

    حالا نه از آن زیبایی خبری بود و نه دیگر صدای پدر می آمد،،،،، مرجان گویی در نقطه ای تاریک و زاویه ای بی روح از دنیا ایستاده بود.......قدش مثل گمان خمیده،،،،،،سوی چشمانش رفته بود و گویی همه دنیا را در خاکستر نشانده باشی،همه جا را تیره میدید.....

    چین و چروک ها نقش ها را از زیر چشمان و پیشانی شروع کرده بودند و تا روی گونه ها آثار شان معلوم بود ......تفنگ برنو روی تاقچه خاک میخورد .....و گذشت روزگار گویی ناجوانمردانه مرجان را پیر و پیر تر میکرد .....!!

    اما بغض گلوی مرجان نه به دلیل گذر دوران شاب و رسیدن به شیب ؛ بلکه بخاطر اشتباهش بود....

    او بعد از مرگ پدر در مقابل حمله گروهی از شورشیان یاغی که سودای گرفتن ملک بختیار را داشتن ایستادگی کرده بود اما به دلیل ترس و عقب نشینی مردم شکست سنگینی خورده بود......
    زمانی که به تبعید گاه او را می آوردند زمزمه مردم شهر را که با پررویی تمام می گفتند:خوب شد!!با به پا کردن جنگ کسب و کار و خانه و زندگیِ مان را کساد کرده بود.آخر آزادی مملکت به چه درد میخورد وقتی گرسنه باشیم ...... دلش را گویی داغ کرده بود،،،اکنون فهمیده بود که خودش را برای کور دلانی آتش زده که برای پول می جنگند نه شرافت،،،،،،

    ومن...صبر کنید،،،،صدای نجوای مرجان رشته افکار نوشته ام را پاره کرد،،،....چه میگوید؟؟؟!!!

    *جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

    کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

    به دنبال جوانی ،کوره راه زندگانی را
    🧓👴🧓👴🧓👴🧓👴
    نوبسنده: نرگس مرادی
    عصمتیه کرمانشاه

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم تضاد مفاهیم موضوع عشق

    نگارش دهم تضاد مفاهیم موضوع عشق

    نگارش دهم درس هفتم 7 - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش - نگارش دهم - انشا - انشاء - انشا نویسی - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    عشق، واژه‌ای است سرشار از حس خوب!
    مثل دانه ای که یکباره در کنج دلت می افتد؛
    همانجا جوانه میزند و کم کم آنقدر رشد می‌کند که کل وجودت را فرا می‌گیرد. نفرت برای نهال درون دلت حکم تبر دارد. تبری بی رحم که واژه مهربانی و محبت برایش ناآشناست. خودمانی بگویم:
    بگذار دلت با گرمای عشق زنده باشد.
    بگذار دلت مثل تابستان گرم باشد.
    مجوز یخ بستنِ دلت را به نفرت نده!
    آن وقت است که آنقدر دلت سرد می‌شود که گویا در زمستانی سرد آن را رها کرده ای!
    عشق همان چیزی است که زندگی‌ می‌بخشد،
    امید می‌بخشد و اندکی نفرت کافیست تا همه را از تو بگیردتا شوی مثل درختی خشک که با بادی ملایم از جا کنده می‌شود.
    عشق، بزرگ و کوچک نمی شناسد. زمان و مکان نمی‌شناسد.
    ممکن است در هر سنی، در هر زمانی و هرکجای دنیا مهری در دلت بیفتد و این مهر چنان تورا کور و کر سازد که از همه چیز غافل شوی.

    انسان با عشق زندگی را آغاز می‌کند وقتی چشمانش را می‌گشاید و در اولین نگاه مادرش را می‌بیند با عشق زندگی می‌کند و آن عشق را آنقدر در دلش زنده نگه می دارد تا دلش جوان بماند تا آنگاه که با دلی جوان از این دنیا برود.

    نویسنده: ریحانه بادفر
    دبیر: معصومه محتشمی
    دبیرستان نمونه نجابت برازجان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم موضوع طلوع و غروب

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم

    موضوع: طلوع و غروب

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    با طلوع دل انگیز خورشید شور و نشاط هرفرد در زندگی آغاز می شود،وبا غروب غم انگیز خورشید زمان کار و تلاش روزانه پایان می یابد.
    طلوع یعنی زندگی دوباره،وشروعی دوباره برای خوب بودن....غروب یعنی تمام شدن یک روز پر از کار و تلاش..یعنی پایان ،پایان یک روز تلخ یا شیرین....
    بعضی از انسان ها در زندگی خود مانند خورشید طلوع می کنند و صفحه ی جدیدی از زندگی را شروع می کنند،و صفحه ی قدیم را فراموش می کنند.
    موقع طلوع خورشید هوا روشن است و موقع غروب خورشید هوا تاریک است....[enshay.blog.ir]
    موقع غروب خورشید دلم می گیرد گویی دلم هوای کسی را می کند،سرمای دستانم با هیچ گرمایی گرم نمی شود.
    گویی کم دارم کسی را که زیاد است. اولین طلوع زندگیم را به یاد ندارم اما می دانم که کودکی کوچک بودم.وقتی بزرگ تر و جوان شدم معنای طلوع کردن را فهمیدم و در زندگیم طلوع کردم. اما وقتی پیر شدم حسم مانند غروب خورشید بود . بی تو زندگیم مانند مرگ است.تنها تو را دارم،اما در عین بی نیازی ام نیازمدم....
    نیازمند شانه هایی استوار که بر آنان تکیه کنم....

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم موضوع پرواز و سقوط

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم 

    موضوع: پرواز و سقوط

    انشا موضوع پرواز و سقوط

    گاهی می شود آنقدر بدوی که زانوهایت زوق زوق کند و درد ازسر پنجه هایت مانند سوزن تیز بالا بیاید و تا مغزو استخوان، تیربکشد .مانند کشیدن ناخن هایم بردیواری که زمانی تو در خیال بااو بودنی ودلت پرواز با او را می خواهد،صدای ناخون هابند افکارت را پاره و دستانت را جدا میکنند ، وتو مجبوری به سقوط

    پاهایش را دراز کرده بودو درخیالش کودکی را بر پا تاب میداد وزمزمه بار برایش لالایی میخواند.و هراز گاهی چشمان خود را می بست که کودک ببیند خواب است و بخوابد!چون بعد از خواب به او قول پرواز داده بود!قول داده بود بر فراز ابرها بنشینند و از آن بالا به خدا گله کنند، یا شاید کودکانه برایش بغض کنندتا دل خدابرایشان به رحم آید!

    من بودم،آن دختری که در 6 سالگیش با موهای موج دارش ریسمانی بافته بود برای پروازی سمت خدا! من بودم، منی که حال زانوهایم از فرط دویدن دیگر تا نمی شود!و چرخ فلک جوری دانه دانه به نابودی پرواز هایم کمر بست که دیگر کمری برای ایستادن نماند.

    یاد دارم زمانی چیزی یا بهتر است بگویم کسی رادلم طلب می کرد که برای داشتنش چشمانم کاسه ای خون بود و دستانم انقدر برای رسیدنش به ریسمانی چنگ انداخت،غافل از آن که ریسمانش همچون شاخه گلی، فریبنده خنجرهای زهر آلودش را بر بند بند انگشتانه پینه بسته ام فرو می آورد
    اما زهی خیال باطل..
    چشمان من از این دردها لبریز بود،لبریز تر از افکار دختری شش ساله برای پرواز!
    لیلیی بودم مشهور به مجنونگی،مجنون چشمان زاغ سیاهی که مرا به مرز دیوانگی می برد،مجنون آن نگاهی که مرا به عرش و گاهی به فرش می نشاندو دستانی که برایم بال پرواز بودند و گرمای حمایت مردانه اش رهایم نمی کرد،و من مستانه از ته دل برایش ضعف می کردم زمانی که نامش را می خواندمو او با(جانه دلم) جوابم رامی داد!![enshay.blog.ir]

    اماپاره شد،درست مانند افکار که با صدای کشیدن ناخن ها بردیوارپاره می شود.ریسمان آرزوی پروازم وطلب بودن یار پاره شد!! و من ماندمو یک دنیا دیونگی و محتاج شنیدن صدای دوباره اش.
    دستانم از دوره ریسمان جدا شدومن مجبور بودم به سقوط.به سقوطی که می دانستم بعد از زمین خوردنش هیچگاه تکه های قلبم پیدا نمی شوند.

    آری
    وقتی سالها با موج های موهایت ریسمانی ببافی برای پروازو نشود بپری،و مجبور شوی به سقوط!
    تو می مانی و یک دنیادیوانگی:)

    نویسنده:زینب وحدانی
    دبیر: خانم نوروزی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء