نگارش دهم درس دوم
عینک نوشتن
نوشته ی ذهنی
موضوع کشتی
کنار امن کجا؟ کشتی شکسته کجا؟ کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا؟
با ضربه ای شدید از خواب بیدار شدم و چشمانم را در مقابل نور عصیانگر خورشید به سختی باز نگه داشتم. متوجه شکستگی عمیقی در بدنه ام شدم که در اثر برخورد با صخره ایجاد شده بود. آه از نهادم بلند شد، انگار تازه آن درد عمیق را حس کرده بودم.
چشمانم را به سوی هدایتگرم ، به سوی ناخدایم گرداندم. اما انگار از آن ناخدای پر ابهتم خبری نبود. کمی بیشتر به اطرافم چشم دوختم.نه از ناخدا خبری بود و نه از کارکنان کشتی که ناخدا برایشان چون یک اسطوره ای سهمگین بود.
لحظاتی را درنگ کردم، صدایی شنیدم، چشمانم را به سوی منبع آن گردانیدم، متعجب شدم، تعجبم باعث رعشه ی شدید در تمام اعضای وجودم شد که باعث شد با شدت بیشتر در آب فرو روم. تعجبم از آن بود که ناخدایم را نا امید دیدم، شکسته تر از حال الآنم. او درحال باز کردن بند قایق اضطراری بود. قایق را در آب دریا انداخت و پارو زنان از من دور شد.
شکستگی را در قفسه ی سینه ام احساس کردم. چشمان پر از اشکم را به سوی ناخدایم دوختم که ذره ذره از از دیدگانم محو می شد و مرا تنها و دل شکسته رها می کرد .
چشمانم را بستم و خودم را به دریا سپردم تا شاید او هدایتگر خوبی برایم باشد. در اعماق دریا فرو می رفتم و به این فکر می کردم که نباید به ناخدا اعتماد می کردم و این ناخدای بی رحم نبود که باخت بلکه من با دل دادن به این اسطوره ی بی رحم باختم.
نویسنده: زهرا مهدی نژاد
دبیر: خانم مهری عباس زاده
دبیرستان شهید غلامی
گیلان، نوخاله