نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا چه بنویسم» ثبت شده است

انشای جانشبن سازی با موضوع مهندس پاکیزگی

انشا به روش جانشبن سازی

موضوع: مهندس پاکیزگی

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

من آن کسی هستم که اگر چه از جایگاه نداشته ام میان مردم خسته و دل شکسته ام اما لذت زندگی کردن را بیش از همه تجربه خواهم کرد.
من هر صبح سحرخیز تر از چشمان پر از ناز خورشید بیدار می شوم و برگ های نارنجی پاییز را که روزی به رنگ بیشه زارها بوده اند و لطافتی چون ابریشم های خالص زرباف را داشتند با آرامی با جاروی بزرگم با نوازش از سر راه بر می دارم تا مبادا قدم های استوار مردی خشن یا کفش های صدادار یا کودک همین زندگی چند روزه شان را نیز از آنها بگیرد.
چه کنم؛ دیدن جاده ای بی انتها با برگ های خشک شده افتاده بر روی زمین اندیشه ام را تا بی نهایت می برد.
من کسی هستم که در زمستان برف های جلوی خانه هارا پارو میکنم. برف هارا پارو میکنم و با خودم می گویم بگذار آنها را کنار بزنم؛ شاید بچه ای بیاید و با آنها بازی کند و برف اذیت شود از اینکه در دستان کسی فشرده شود.
پارویشان می کنم تا ماشین ها از رویشان رد نشوند و گل و لاییشان نکنند چون آنوقت دیگر برف سپیدی اش را از دست می دهد و کثیف خواهد شد.
دانه های برف هر کدام مانند اعضای خانواده ای شبیه هم هستند اما در آخر متفاوت از یکدیگرند.هرکدام حرفی برای گفتن دارند.
من همانم که هنگامی که جارو در دست در خیابان ها رد می شود با نگاه های پر معنایی رو به رو می شود و سراسر قلبش را غصه و اندوه فرا می گیرد.
مردم نمی دانند اما من از همه شان خوشبخترم. چون شاید قطعه ای پنیر و تکه نانی خشکیده داشته باشم و یا شاید با لیوانی شیشه ای که لبه اش پریده هر روز چای کهنه و پر رنگی را بنوشم اما لذت دیدن و درک کردن طبیعت را دارم.
من بارها و بارها زنده شدن را پس از مرگ می بینم؛ می بینم که بهار چگونه پس از سرمای زمستان دوباره نفس می گیرد.
من آن کسی هستم که شکوفه گیلاس را می بینم که به آرامی برف را از روی سر خود کنار زده و باز می شود.
من کسی هستم که مشامم عطر بهار را زودتر احساس خواهد کرد.
همان کسی هستم که اولین دوست خورشید به حساب می آید. من با عشق زودتر از همه به استقبال بهار کوچه ها و محله هارا برای آمدنش پاک می کنم و فرش قرمزی برایش از رز های سرخ می اندازم و زبانم نوبرانه هارا سریعتر می چشد.
من همان کسی هستم که ترک های دستانم چون کوه های بزرگ سهمگین است و انگار بر روی پیشانی ام خطوط پس از زلزله نقش بسته؛ چشمانم چون دریایی است که خشکسالی به آن گذاشته شده باشد و با چهره ای استخوانی من همانم که عشق را از طبیعت آموخت.آری, من رفتگرم, رفتگری که برای رفوی هر یک از ناکامی های کوچه و محله مهندسی خاصی را در پیش گرفته است.
من رفتگرم و با افتخار می گویم نارنجی پوشی خسته و با عشق بی پایان هستم. من مهندسی ناپاکی و آلودگی را از طبیعت آموختم و با ذره ذره احساساتم همه را دوست خواهم داشت تا بی نهایت...

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا عاشق‌ خورشید

    موضوع انشا: عاشق‌ خورشید

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دانه‌های‌بلورین‌‌برف‌همچنان‌می‌بارید،اما من‌عاشق‌خورشید‌بودم‌ومنتظر‌بودم‌تا‌آن طلوع‌کند.
    دخترک‌ شال‌ بافتنی‌ سفیدش‌ را‌ که‌روی‌آن‌یک‌گل‌سرخ‌کوچک‌بافته‌شده‌بود رابه‌دور‌‌گردنم‌انداخت؛وبعد‌از‌کمی‌بازی‌با گلوله‌های‌برفی‌با‌خواهر‌کوچکترش‌وبا‌آن چکمه‌های‌صورتی‌رد‌پای‌زیبایی‌در‌برف می‌گذاشتند.

    چند‌روزی‌گذشت‌ومن‌منتظر‌خورشید‌ زیبا‌بودم‌تا‌طلوع‌کند.
    درختان‌برهنه‌شده بودند،گویی‌همه‌شان‌جامع‌سفید‌همچو ابریشم‌به‌تن‌‌کرده‌بودند،جز‌یک‌درخت‌که بجای‌مروارید‌های‌‌سفید‌برف‌شکوفه‌‌های سفید‌وصورتی‌از‌آن‌روییده‌بودند.

    چند‌روز‌دیگر‌هم‌گذشت‌وانتظارم‌به‌سر آمد؛خورشید‌تابان‌از‌پشت‌کوه‌های‌بلند‌ سر‌بیرون‌آورد.

    چه‌زیبا‌ودرخشان‌بود،بزرگتر‌از‌آن‌بود‌که‌تصورش را می کردم. او‌‌همچنان‌بالاتر‌می‌آمد‌ومن‌از‌گرمای وجود‌او‌کوچک‌و‌کوچکتر‌می‌شدم.

    تمام‌مدت‌با‌چشمان‌دکمه‌ای‌شکلم‌که یکی‌زرد‌ودیگری‌مشکی‌بود‌به‌او‌نگاه می‌کردم.تماشای‌لذت‌بخش‌او‌ مرا‌ کوچکتر‌می‌کرد،اما‌من‌این‌احساس را‌دوست‌داشتم؛دیگر‌فقط‌چشمانم با‌آن‌شال‌گردنی‌برایم‌باقی‌مانده‌بود؛
    ولی‌من‌نگاه‌به‌این‌‌خورشید‌طلایی‌وگرم‌وزیبا‌را‌دوست‌داشتم‌تا‌آنجایی که‌خودم‌آب‌شدم.

    گاهی‌عاشقی‌یعنی‌پایان‌زندگی‌تو برای‌شروع‌زندگی‌کسی‌که‌دوستش داری.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا بوم نقاشی

    موضوع انشا: بوم نقاشی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ما در جهانی بی کران زندگی می کنیم.این کائنات، خود یک نقاشی بزرگ است از جانب دستان پروردگار. آدمی، که خود اجزاء متحرک این بوم گردون است هم ؛ برای دل خود نقشی را در بوم هایی با ابعاد کوچک تَر می کشد.
    ابعاد گوناگون من، خریدار را به فکر وا می دارد. گاهی نگاه کردن به چشمان دوستانم که از من درشت هیکل تَر هستند، مشکل می شود. اما من هم حس آنها را تجربه کرده ام که از بالا به پایین دست نگاهی بی اندازی. غرور خاصی دارد. شب ها بعد از خاموشی، شو برگزار میکنم و به چاقی و لاغری یکدیگر میخندیم و اینجاست که انتخاب برای نقاش سخت می شود. [enshay.blog.ir]
    فکر کنم که قلمو با خودش هم درگیر است البته که به نقاش بر می گردد که چطور نقش بزند. چون گاهی أوقات قلمو با رنگ های گرم و سرد، طوری صورتم را نوازش می کند که دیگر سردی رنگ حس نمی شود. ولی گاهی آنقدر خشمگین است که صورتم را باسیلی، آغشته به رنگ می کند. و یک زمان است که قلمو های کوچک با زلف هایشان بدنم را به قلقلک در می آورند اما صدای خنده هایم به گوش هیچ کس نمی رسد.
    چه بسا نقاشانی که با حس های مختلف به من نقش و نگار دادند. که من مملوء از حس های غم و شادی و پند و اندرز هستم. چه فایده که تا زمانی که نقاشان زنده بودند من هیچ ارزشی نداشتم. اما حال که از دنیا رفته اند مرا با قیمت های کلان از این موزه به آن موزه می برند.
    زندگی زود گذر است و زمان زیستن کوتاه، ما نیز روزی می میریم گاه با یک خشم بریده می شویم اما خونی از ما سرازیر نمی شود و گاه به تدریج پوسیده می شویم. ای انسان، مخور غم گذشته و فردا را؛ در فکر امروز باش و سپاسگزار که تو نیز روزی از این نقاشی محو و نابود می شوی.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۳ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا گفت و گوی انسان و دریا در مورد عشق

    موضوع : گفت و گوی انسان و دریا در مورد عشق

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به آرامی روی شن های ساحل قدم می زدم, کل دنیا مرا تنها گذاشته بودند جز یک نفر, یک نفر همیشه همراه و یار من بود یک نفر که در تمام لحظه های بی کسی کنار من بود, یک نفر که با بقیه فرق داشت, یک نفر که مهربان بود و عاشق.
    کنار دریا رسیدم بی قراری دریا را در وجودم حس می کردم, دلتنگی اش را, ناراحتی اش را,
    به او سلام کردم, جواب مرا داد اما گویی تمام حواسش جای دیگری بود.
    تصمیم گرفتم کنار دریا روی شن ها بنشینم و علت بی قراری دریا را جویا شوم.
    به دریا گفتم: تو امروز مثل همیشه نیستی حس میکنم از چیزی ناراحتی, صدای موج های تو اکنون غم دارد میتوانم این را حس کنم. به من بگو دلیل این نگرانیت چیست؟
    دریا جواب داد: تو می دانی عشق چیست؟
    گفتم:مگر می شود ندانم.
    دریا گفت: من دریایی عظیم و بی کران هستم دریایی که احساس دارد, دریایی که می تواند عاشق شود, من اکنون عاشق شده ام اما از عشق خود دور افتاده ام و این مرا عذاب می دهد.
    حالا فهمیدم که دلیل این ناراحتی و غم دریا چیست.
    به او گفتم: عاشق چه کسی شده ای . چرا از عشقت دور مانده ای؟ ماجرای عشق خود را برایم بگو.
    دریا شروع به شرح عشقش کرد, او با با بغض به من گفت: عاشق چشمه ای شده ام که روزی بود و از من خوب دلبری می کرد حالا نیست و با نبودش عذابم می دهد, او کسی بود که با رقصیدن موج هایش می رقصیدم با سیراب شدنش توسط باران سیراب می شدم, فکر می کردم رفیق و یار همیشگی ام می شود, عاشق او شدم, خودم را از عشق او لبریز کردم, اما غافل از اینکه او یک یار موقتی بود.
    همیشه اول عشق خوب است اما آخرش درست بر عکس اولش سخت و جانگیر است و عاشق را در غم عشق به خوبی و با مهارت تمام می سوزاند.
    دلی تنگ دارم که کسی دردش را نمی داند, غمی نهفته دارم که کسی صدایش را نمی خواند, بغضی نفس گیر دارم که کسی آن را از گلویم نمی داند.
    دریا حرف هایش را زد, او عاشق شده بود اما غافل از اینکه برای خود یار خوبی را انتخاب نکرده است.
    به او گفتم: تو عاشق یک یار موقتی شده ای عاشق یک رهگذر که روزی می آید و روزی می رود. به خود و جایگاهت نگاهی بینداز ببین که هستی و عاشق چه کسی شده ای, ببین مرتبه ی عشقت کجاست.
    دریا با صدایی گرفته به من گفت: مثل اینکه تو از عشق و عاشقی چیزی نمی دانی, نه عاشق کسی شده ای و نه کسی عاشقت وگرنه این چنین بی رحمانه در مورد عشق نمی گفتی.
    از سادگی دریا خنده ام گرفته بود به او گفتم: اشتباه میکنی, من از عشق چیز بدی نمی گویم فقط به تو گفتم که دل به رهگذران نبند .که کل دریایی ات, احساس پاکت و آرامشت را از دست می دهی,عشق آن نیست که موجب رنج و عذابت شود و زندگی را برایت بی معنی کند, عشق آن است که موجب آرامش تو شود, عشق آن است که به زندگی ات روح و جان ببخشد, نه اینکه روح و جان را از تو بستاند
    عشق به قلب آرامش می دهد, قلب را آرام می کند, بی قراری ها را دور میکند.
    دریا: چی کسی اینگونه به تو از عشق آموخته است؟ چه کسی قلب تو را از هیاهو دور ساخته و به آرامش رسانده است؟
    من: یار مهربانم, یاری که همیشه در کنار من است و مانند رهگذران نیست, یاری که فداکارانه عاشق من است, یاری که در تمام لحظاتم, در تمام تنهایی هایم, در تمام بی قراری هایم, در تمام نا امیدی هایم عاشقانه همراه و غمخوارم بود.
    یاری که به او پشت کردم ولی به من پشت نکرد, من با او مهربان نبودم ولی او با من بسیار مهربان بود و هست و خواهد بود.
    من خیلی وقت ها او را تنها گذاشته ام اما او هیچگاه تنهایم نگذاشت و نمی گذارد, محبتم را نثار همه می کردم ولی نسبت به او بی توجه بودم, با همه سخن می گفتم و می خندیدم ولی با او سخنی نمی گفتم یا اگر می گفتم همه سخنم از دلتنگی و ناراحتی و غم و اندوهم بود.
    هر زمان که تنها می شدم به یاد او می افتادم با این همه بی توجهی او هیچگاه توجهش را نسبت به من کم نمی کرد, به تمام حرف های دیگران پاسخ میدادم ولی پاسخم به او فقط سکوت بود, با همه می خندیدم ولی با او گریه می کردم اما او با این همه بی مِهری باز مرا عاشقانه در دامن عشق خود می پرورانید و نوازش می کرد.
    او قلب مرا پر از آرامش کرد چون خانه او قلب من است.
    او خدایم است که تنها یار زیبا و واقعی و همیشگی ام بود, کسی که عشقش به هر کسی آرامش میدهد.
    ای کاش, دست از تمام یاران بی وفا و رهگذر بر داریم و عشق خود را نصیب خدایی کنیم که با هم با وفاست هم ماندگار.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۵ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا دهه فجر

    موضوع انشا: دهه فجر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دهه فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه ، روزهایی ماندگار و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، روزهای پیروزی انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با تمام وجود تلاش کرد.

    انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی و الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند.[enshay.blog.ir]

    دهه فجر، فرصت بازنگری در ارزش ها و آرمان هاست؛ وقتی که امام آمد، ستم رفت، شاه رفت و پلیدی و تباهی و سیاهی رخت بربست. وقتی که امام آمد، لاله ها سر از خاک برآوردند و فرشی برای گام های پرصلابت او شدند.

    وقتی که امام آمد، آزادی به خانه ها برگشت، ما استقلال خویش را باز یافتیم و جمهوری اسلامی با دست مبارک او بنیاد نهاده شد.

    پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بدون شک معجزه ای الهی بود که به دست معجزه گر مردی از سلاله پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به انجام رسید و چشم امید مظلومان و مستضعفان جهان را به خود خیره ساخت.

    تأثیر سریع انقلاب اسلامی در منطقه و بر آشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیرمسلمان در بسیاری از کشورهای تحت سلطه استعمار، گواه روشنی بر این مدعاست؛ زیرا در کمتر مقطعی از تاریخ، شاهد پیروزی و تأثیرگذاری قاطع مردم بر حکوت فاسد بوده ایم.

    مهم ترین و اساسی ترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی، قیام مردم برای خدا بود و این نکته اساسی برای غربی ها و افراد سیاسی مادی گرا که پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر هستند ، قابل درک نبود.

    حضرت امام(ره) پیش از آن که مردم را به انقلاب بر ضد طاغوت وادارد، انقلابی در درون دل هایشان آغاز کرد. بنابراین انقلاب اسلامی ایران، انقلابی بود بر ضد تمام ارزش های به ارث مانده از دوران ستم شاهی؛ انقلابی بود در روش ها، منش ها، سنت های جاهلی.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نوزاد

    موضوع انشا: نوزاد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بازهم صدای سوره یاسین که مامانم در دورانی که من درشکمش هستم می خواند ؛ می آید،مثل همیشه آرامشی در تمام وجودم منتقل کرد.
    آمدم کمی دستانم را باز کنم و خستگی رااز تنم بیرون کنم ولی متوجه دستی در روی شکمم شدم! آه بازهم قل دیگرم آخر من ازدست تو چه کنم که جای من را تنگ کردی چه قدرهم پررو و چاق است مانند فیل و مورچه می مانیم:) .

    من بچه آرامی هستم ولی قل دیگرم آنقدر ورجه و وورجه کرد که مادرم دردش گرفت تمام خانه را روی سرش گذاشت ،پدرم استرس در صدایش نمایان بود ،گفت: من مانده ام این دوتا چرا انقدر شلوغ هستند خدا به دادمان برسد این 9 ماه که خیلی اذیت شدیم خدا بقیه اش را به خیر کند.
    بازهم من را بااون یکی جمع بستند من چه گناهی کرده ام اخر به ماهم میگویند دوقلو ؟!نه هیکلمان یکی است نه اخلاقمان ،او به آن شلوغی و چاقی من به این ارامی و لاغری[enshay.blog.ir]
    چشمانم را که باز کردم مثل بقیه به جای اینکه دکتر را ببینم کسی رادیدم که هیچ دل خوشی ازش ندارم بازهم قل مزاحمم چقدر زشت است من به این خوشگلی اون به آن زشتی ظاهرا پسر است پس نمیتوان از او انتظار خوشگلی را داشت.
    چپلقق!! این دنیا هم ولم نمی کند همچنان زد به چشمم که زدم زیر گریه من می دانم پدرومادرم او راازمن بیشتر دوست دارند ... .

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا بانوی شکفته گونه ی من

    موضوع انشا: بانوی شکفته گونه ی من

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام ایزد دانا وتوانا
    ای بانوی شکفته گونه ی من،ای نور دیدگانم،ای مرغ عشقی که ضوء صورتش خورشید را فروکش می کند،ای شمیم گلبرگ های گل یاسمن،ای که نازش بلای دلم گشته است،ای که مدح درش بهترین کار دنیاست ، ای مهتاب شبهای تاریک من ،فقط تو کنارم باش مگر جز نفس کشیدن چیز دیگری می خواهم ؟
    ای بانوی شکفته گونه ی من ،تو بارزترین بهانه ی زیستنی،تو ان نامی هستی که اوازه ی لسان خویش شده است،تو ان درخت طوبایی هستی که در من ریشه دوانده یا شاید خروس سحر خوانی هستی که مرا از کابوس می دراند.
    ای بانوی شکفته گونه ی من، لهجه ی شیرینت، آن شمرده شمرده سخن گفتن هایت ،ان چشم های عسلی که متانت را بر هر احدی فروزان می کند و ان ابروان پر پشت و کشیده از من مجنون زمان ساخته است.
    ای بانوی شکفته گونه ی من ، من حتی به شرابی که تو ان را سر می کشی حسادت می کنم،من حتی به مسیری که تو در ان پای مینهی حسادت می کنم ، من حتی به نسیمی که بر گیسوانت بوسه می زند حسادت می کنم .
    ای بانوی شکفته گونه ی من ،با این که نقاش نیستم ولی لحظه های بی تو بودن را درد میکنم،لحظه هایی که پروانه می شوی ،شمع می شوم و میسوزم و اب میشوم.
    ای دلبندم ای، سوگلی جانم، پیر شدن در دیارت ارزوی دلم است ،کل کل کردن های زن و شوهری ، گریه و شادی ، قهر و اشتی ،برد و باخت ، جشن و عزاداری باچند خاتون و کاکل پسر های قد و نیم قد چنان که خستگی های روزگار با صدا های بابا گفتن هایشان سوت و کور شود، آرزوی دلم است.

    مهران میرزایی(دهم تجربی)
    دبیر:استاد وحید یوسف پور
    مدرسه نخبگان برتر (تبریز)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا صدای خیس و بارانی ابرها

    موضوع انشا: صدای خیس و بارانی ابرها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    باران شاید، یکی از زیباترین و شیرین ترین رازهای آفرینش هستی باشد که می توان آن را تبسم آسمان نامید.گاهی اوقات که دل آسمان می گیرد و سینه اش محکم تر می تپد، قطرات بازیگوش از پهنه آبی بی کران آسمان می بارد و می بارد و می بارد. باران، نه تنها خود بوی بهار می دهد، بلکه برای دانه های خاک نیز رایحه بهار به ارمغان می آورد.[enshay.blog.ir]

    راز آرامش، در شیرینی دلچسب بهار، گرمای خیال انگیز تابستان، رنگارنگی حیرت انگیز پاییز و سرمای سپید زمستان از سقف بی ستون آسمان می بارد. بوی خاک های خیس باران خورده برای بعضی ها رایحه آرامش است و برای بعضی دیگر رایحه درد.

    برای بعضی از انسان ها، تفسیر احساس بی نظیر خود از باران غیر ممکن است اما برخی دیگر، ریزش قطره های باران را در امتداد آشفتگی های خود می بینند؛ باران، دست های خیس و نمناکش را بر شانه های آنها می گذارد و لبخند تلخ خویش را به آنها نشان می دهد؛ اما کم نیستند انسان هایی که آرامش شیرین و طعم ترانه انگیز باران را با هیچ چیز عوض نمی کنند.

    وقتی باران می بارد، گویی آزمون عشق آغاز می گردد و آیینه خیال به ناکجا آباد می رود. ابرهای بی ریا با نگاه خیس خود، جلال و جمال و عزت و حکمت و قدرت و ابهت و عظمت خدا را به موجودات جهان یادآور می شوند. بارش باران، شروع اندیشه ای نو در دل انسان هاست؛ اندیشه ای به بلندای نردبان خیال در آن سوی افق نگاه.[enshay.blog.ir]

    بی شک، ایستادن در پهنای سایبان آبی آسمان زیر چتر مخملی مهتاب در یک شب بارانی می تواند یکی از شیرین ترین تجربه های هر شخص باشد، تجربه ای به شیرینی عسل و به رایحه آرامش.

    نویسنده: مائده حسنی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا جانسوز شب هایم

    موضوع انشا: جانسوز شبهایم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    میان درختان سیب فرشته ای دیدم...سجده کردم به او ....سجده کردند سبزه ها ...میان دل ادم ها دلی دیدم از جنس زندگی ....سجده کردم به او ..سجده کردند ادم ها ...میان این زیبایی ها زیباترینی دیدم ...سجده کردم به او ...سجده کردند آسمان ها . مادرم زیباترین فرشته ی نجات زندگیم است که از او گذشت و فداکاری آموختم تا برای هر چیزی که لایقش است فداکاری کنم. [enshay.blog.ir]
    ای مادرم بگو چگونه شب هایی که نخوابیدی و مرا در دستان پر از مهر خودت نگه داشتی . بگو چگونه شبهایی که در تب داغ می سوختم دستمال به پیشانیم گذاشتی و مرا از جهنم داغ روح خودم آزاد کردی بگو چگونه این همه رنج هایی که در این مدت برایم کشیدی را جبران نمایم تا من قد بکشم و جسور و تنومند بشوم و روی پای خودم بایستم و حال می توانم به خدایم سپاس بگویم که چنین مادری به من عطا کرد تا بتوانم به زندگیم امید بخشم و زندگی کردن را از او بیاموزم و چیزهایی از او یاد بگیرم که تا به حال از هیچ کس این آموزه ها را نیاموخته ام. [enshay.blog.ir]
    مادرم خدا که تو را آفرید ... ستاره ی بعد از نم باران پیدا شد ...خورشید شب را سوزاند ..... ماه در کنجی از صبح طلوع کرد . آتش شهر را خیس کرد .......
    با این همه آشوب چگونه عاشقت نشوم آرامش دلم ؟ ... تقدیم به خدای زمینی ام ... مادر
    مریم جودی کلاس نهم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نماز ستایش زیبایی ها

    موضوع انشا: نماز ستایش زیبایی ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خداوندا اکنون بااین حال زار گریان دراین نیمه ی شب به دیدارتو آمده ام تا جلوه ای از جمال توراببینم،مراراهی دراین ظلمت قرار ده و چراغی که راه رابرای من هموارکند به من عطاکن مشکلاتم را درهم کوفته ام خستگی تن رابردوش کشیده ام وازخواب نازبیدارگشتم تادرحریم امن تو ماوا گیرم واز زلال رحمت تو بهره مند شوم و جرعه نوش نیمه شب توباشم ونمازمیگزارم نمازی با عشق نمازی همچون نمازشب،آهسته وضومیگیرم ودرگوشه ای آرام میگیرم ،جانمازم رامیگشایم وتسبیح خود رابه دست میگیرم روبه تومی ایستم ونمازمیگزارم آنگاه خستگی روز ازتنم بیرون می رود وچشم های خواب آلوده و خمارم ،خمارتو می شود،دردهای خودرافراموش میکنم ودرباغ پرازصفای تو آهسته قدم می زنم وتورامی خوانم استغفار می کنم ،چشم هایم ازشوق خو واز ترس عذاب می گرید ومی گویم:الهی العفو ،زبانم به لرزه می افتد ومی گویم:استغفرالله ربی واتوب الیه .گوشهایم سکوت رااحساس میکنندوبانگ الله اکبر زمین وزمان رامیشنود دستانم روبه تودراز وازتوطلب توبه میکنند قامتم برپاهایم ایستاده و سرم به زیر است .خدایا دراین موقع شب دلم به امیدتوخوش است ،دلم به زیبایی پرتلالو جذاب تو خوش است ،مات مبهوت می مانم وگریه امانم نمی دهد،ازپرکاهی سبکترم،احساس خوشی دارم ،کاش همیشه همینطور بود تو زیبایی ،زیبایی ،زیبایی.
    نویسنده: مرضیه دهکانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء