نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی
موضوع: میم
دست به قلم شد, ابتدا مرا نوشت اما در جوهرش مشکلی بود که مرا کم رنگ می نوشت. بعد از تلاش بسیار پررنگ تر و پررنگ تر شدم و دیگر لباس سیاهم را بر تن کردم.
خیلی کم به مهمانی اشعار می آیم ولی وی مرا مجبور به حضور بیشتر میکرد. نمی دانم کلمه چیست ولی آن را میدانم که اگر من نباشم تنها و بی حرف می ماند.
ساعت ها بود می نوشت, ناگهان احساسی بین سردی و گرمی بر رویم کردم. چشم خود را که باز کردم, آبی بر رویم افتاده بود. آری او اشک می ریخت. با هر بیتی که می نوشت گویا رودی از چشمش جاری میشد. معلوم بود خیلی دلش گرفته است.
دیگر نمی توانستم درنگ کنم, هر چه زودتر می خواستم بدانم که چه می نویسد. فقط بغل دستی ام را می دیدم و او هم کلاهی بر سر داشت و از اشک هایش در امان بود. [enshay.blog.ir]
فکر می کنم کم کم شعرش به پایان می رسید. بغض گلویش را قورت داد و با دستانش اشک هایش را کنار زد و شروع به خواندن کرد :میم مثل مادر. همین که جمله اول را شنیدم دلم گرفت. می خواستم دور خود بپیچم و زار زار گریه کنم. دیگر از میم بودنم نفرت داشتم, آخر می دانید او را به یاد مادرش انداختم.
هی می خواست ادامه دهد اما من تحمل شنیدنش را نداشتم. ناگهان توقف کرد, دیگر نمی خواند. احساس می کنم قدم بلند و بلند تر می شود, یا چیزی از من جاری می شود. آری جوهرم بود که با اشک هایش همراه شده بود و راهی سفر شده بودند, حتما آنها هم تحمل این را ندارند. دخترک بلند شد و رفت. بعد از مدتی مهمانی اشعار به هم خورد و همه با هم در هم آمیخته شدند.
دیگر خودم را نمی توانستم حس کنم, آری همه ما غرق در اشک هایش شده بودیم.
نویسنده: نگار زال زاده
دبیر:دخانم اشرفی
استان آذربایجان شرقی، تبریز
دبیرستان ناب ترین ها