نگارش دهم درس دوم
موضوع: باران
برخی بر این باورند باریدن برای سیراب کردن گیاهان است برای طراوت برای شادابی برای خلق شکوفه های رنگین درختان،اما باران در دید یک دل شکسته یعنی بغض یعنی موسیقی بی کلام یعنی گریه کردن آسمان برای دل شکسته ها برای سیاه بخت ها برای حصرت شدن آرزوها.
باران را دوست دارد آن کسی که از این همه بی رحمی بی قراری دلش پر است،دوست دارد چون باران پا به پای دل ها میبارد چون باران رفیق لحظات تنهایی هایت است باران یعنی شب را تا صبح بیدار ماندن هنگامی که آسمان اشک را بر زمین فرو میریزد و دیگری چشمانش همانند آسمان اشک را مانند بلور های باران بر گونه هایش چون زمین میباراند.باران یعنی هزاران،هزاران یعنی های دیگر که پشت واژه باران پنهان گردیده است.بر زمین آری زمینی که اگر لیاقت دل پاکی ها معرفت ها دوست داشتن ها را داشت خدا نیز در همینجا با ما زندگی میکرد در همینجا مارا مورد قضاوت خطاب میکرد ولی حضور خدای یکتا در بین کسانی که میگویند باران ویران میکند خانه هایمان را ویران میکند نعمت هارا نیست،بین کسانی که در ظاهر دوست عجیب دشمن اند نیست باور کن انسان ها دیگر لیاقتی جز فرومایگی نخواهند داشت.دلی گر هوای اغوش را خواهد کرد هوای یک حمایت یک دوستت دارم یک صمیمیت یک مهربانی شبیه گلی پژمرده است که هوای باران را دارد برای زنده ماندن برای دوبارع نفس کشیدن برای دوباره خندیدن.وای بر آن روزی که گل آرزوی باران برایش زمستانی سرد شود روزی که آن گل دیگر نفسی ندارد احساسی ندارد عطری ندارد. میدانی چرا گل را مانند انسان میشمارند؟چون اگر دلی هوای آغوش و مهربانی کند با بی رحمی با کینه مواجه شود همانند گل میمیرد همانند گل بی نفس میشود.گل به باران و دل به مهربانی نیازمند است.مرحمت میشود باران بارانی که صدایش آرامش است بویش شادی بخش و لمسش زندگی بخش.
هنگامی که دلت میخواهد از قفس خارج شوی و زیر باران قدم زنی فریاد کشی همه میگویند دیوانه است از یه دیوانه انتظاری بیش نیست.چه میفهمند زیر باران ایستادن و گفتن حرفایی که با فریاد زده میشوند یعنی چه مگر میشود دیوانه های این شهر را فهماند که باران تنها آن دید نیست که بر دید یک کشاورز است.بر آن فهم نیست که باران یعنی تنها نعمت خداوند بر تشنگان.نمیشود فهماند که باران یعنی دلگرمی یعنی آرامش،سکوت پر معنا بران یعنی پر از حرف های پنهان اما باید آرام کرد دل را به امید بارانی دیگر.
نویسنده:بهار محمدی
دبیرخانوم قربانی
مدرسه عصمتیه
نگارش دهم درس دوم
موضوع: باران
هنگامی که خداوند باران رحمتش را برای مخلوقاتش به زمین فرو میفرستد،گوش هایم پر میشوند از نغمه های دلنشین نم نم باران و شوری در دلم می افتد و قلبم همانند قلب گنجشگ می زند،بی اختیار میشوم،پر از احساس میشوم،به سویش میروم،خیس میشوم،از بوسه های خدا بر روی زمین بی نصیب نمیمانم و حس میکنم لطف خدا را ،مور مور میشود تنم از لذت گویی که زندگی در رگ هایم به جریان افتاده است.
باران،رحمت الهی برای همه معنایی مشخص دارد،معنای خوبی ها و مهربانی های بی پایان خداوند و علاوه بر آن برای من نماد آزادی است؛به معنای رها بودن،رها بودنی که اساس زندگی ام است و بس...
صدای نم نم باران مرا به ایستادن بیشتر دعوت میکند و از طرف من نیز جواب مثبت میگیرد و من پر میشوم از حس امید به زندگی،لذت،شوق و عاری میشوم از منفی های زندگی،منفی هایی که نابودگرند ولی قدرت پاک کنندگی باران خیلی بیشتر است و آنها را به راحتی با خودش می برد گویی که از اول هم وجود نداشتند.
سپس بوی خوش خاک باران خورده بینی ام را نوازش میدهد و شوقم دو چندان میشود و دیدن قطرات شبنم گونه ای که روی گلهای سرخ باغچه قرار دارند حس اشتیاقم را به سر حدش می رسانند و در آخر هنگامیکه ابر ها،خورشید را پشت خودشان پنهان شده بود را پیدا میکنند؛خورشید آرام آرام بیرون می آید و نور اش را بر همه جا می گستراند و قطرات باران که هنوز منتظر نور اند،نور را میگیرند و رنگ های زیبایش را نمایان میکنند تا زیبایی اش پوشیده نماند و همگنان از زیبایی اش سراسر از لذت شوند و زندگی را ادامه دهند و من مادامی که رنگین کمان بوجود آمده در آسمان را نگاه میکنم چشمانم از ترکیب زیبای نور خورشید و قطره های باران برق می زنند و حس خوب زیبایی به قلبم تزریق می شود.
نویسنده:مطهر صفایی
نام دبیر:خانم الهام قربانی
نام دبیرستان: عصمتیه