نگارش بازدهم انشا با موضوع بهترین رخداد زندگی من

انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

نوشتن از تو، که محرم دل بودی در ماهی که محرم می خواننش، آسان نیست. این ماه نوشتن را بر نمی تابد. باید دل سپرد به آوای سوزناکی که از هر گوشه و برزن می آید. باید سر بر گربیان برد و اشک ریخت. اما نه! چرا چنین در حزن بگذارانم؟ گاه می اندیشم حضور تو و نه رفتنت، بزرگترین رخداد در زندگی من بود. زیستن من مملو است از خاطرات و کلام تو است، تو که محرم دل بودی. من تو را شناختم، تو مرا شناختی. ما باهم تجربه کردیم، آموختیم، خندیدیم و جنگیدیم. این فتح قله های دوستی با تو، تا ابد جام پیروزی را به دستان من سپرده است. من قهرمانی در رفاقت را با تو تجربه کرده ام. تو در این لحظه، در حرکت این قلم، در ترکیب این کلمات حضور داری. جاری در لحظات من. زندگی را، کل هستی من را، معنای بخشیدی همسنگ بی بدیل ترین رخدادها‌. هرچند دست مرگ، نو شدن دوستی ما را از ما گرفت، اما من در هر ثانیه به جای تو تجربه می کنم، عشق می ورزم و زندگی می کنم.

نوشته : امل گندم کال ، کرج

_____________________________

نگارش بازدهم انشا با موضوع بهترین رخداد زندگی من

انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا


به نام خوب آفرین زندگی بخش.

مقدمه:
چرخهای سنگین و زنگ زده زندگی با دستهای نامریی امید میچرخد و انگیزه تمام کارهایی که ما انجام میدهیم امید است اگر امروز فردایی نداشت پس ما برای چه زندگی میکردیم؟! ما زنده ایم و زندگی میکنیم و با تمام امیدها و آرزوهایمان زندگی را می سازیم چون فردا متعلق به ماست.

توصیف زمان و مکان:
دوازده شهریور ماه هشتادو یک روزی زیبا و به یادماندنی بالاخره بعد از یک انتظار طولانی فرا میرسد و من با اشتیاق تمام به استقبالش میروم اواخر تابستان است و هوا رو به خنکای پاییز میرود عطر نسیم ملایم تابستانی را با آرامش تمام میهمان قلبم میکنم و نرمی دست نوازشگرش را بر روی صورتم حس میکنم و آرام و با اطمینان به راه می افتم در حالی که غرق در افکار خوش زندگی ام پا بر محیطی میگذارم که مرا به دنیای تازه ای دعوت میکند و صفحه جدیدی از دفتر زندگی را بر رویم میگشاید محوطه شلوغ و پر هیاهوست در نگاه اول لحظه ای ترس تمام وجودم را میگیرد اما بار دیگر با اطمینانی بیشتر قدم بر میدارم گذری کوتاه به اطرافم می اندازم فضای حیاط مملو از درختانی است که به استقبال پاییز میروند دستان مادرانه خواهرم را در دست میگیرم و وارد سالن میشوم.

فضا سازی:
شور و غوغای عجیبی در دلم برپاست از اینکه قرار است دوره جدیدی از زندگی ام آغاز شود دلهره شیرینی بر دلم می نشیند به پایان لحظه انتظار نزدیک میشوم گرمای دلپذیری گونه هایم را می نوازد قلبم به پرواز در می آید درخشش چشمانم به سان ستاره های نقره افشان دو چندان میشود.

بند توصیف جزئیات:
امروز روزیست که فرشته زیبای آفرینش قدم در خانه قلبم میگذارد و تمام وجودم را لبریز از شوق زیستن میکند صدای پرستار مرا از رویای شیرینی که در آن غرق شده بودم بیرون میکشد و آماده رفتن میکند, پا در اتاق میگذارم چراغهای بالای سرم همچون مهتابی در دل شب می درخشد به خاطر شوقی که برای دیدن فرشته کوچکم دارم همه چیز برایم زیبا و خواستنی میشود حتی چاقو و قیچی تیز جراحی همه دردها را برای داشتن حس زیبای مادر بودن به جان میخرم مدت کوتاهی میگذرد چشمانم جایی را نمیبیند همچون فرشته ای در آسمان آبی بال می گسترانم و بعد آرام با دردی شیرین چشم میگشایم کودکی چون تکه ماه در کنارم آرمیده است دستان کوچکش را در دست میگیرم و بر پیشانی و صورت زیباتر از ماهش بوسه میزنم لبهای شیرنش به جستجوی شیره جانم به حرکت در می آید من که لبریز از شوقم با تمام حس مادرانه ام در آغوشش میگیرم چقدر لذت بخش است بودنش چه زیباست داشتنش

بند جمع بندی:
این همان امیدیست که مرا به زندگی وا میدارد این همان عشقیست که تمام وجودم تمنایش را دارد خدایا شکر وهزاران بار شکر به خاطر با ارزش ترین و بهترین خاطره زندگیم.

مریم تقی زاده
دبیر ادبیات اسلامشهر