موضوع انشا: کتاب خوب، دوست خوب
یادت می اید وقتی به مدرسه می امدم اولین کسی که مرا تحت تاثیر خود قرار داد تو بودی.وقتی در خانه هیچ کس حتی مرا به یاد نداشت و همه در کارو زندگی خود غرق بودند تو مرا به خود غرق کردی.زمانی که قصد داشتم به کسی دروغ بگویم،تو در دل خود درباره ی دروغ چیز هایی نوشته بودی که می خواستی من ان ها را بخوانم.هیچ وقت ان جمله ها از ذهنم خارج نمی شود که گفته بودی دروغ مانند یک باتلاق میماند که هر چهقدر دروغ بگویی بیشتر داخل ان فرو می روی. یادم می اید وقتی با دوستانم دعوا کردم تنها تو برایم باقی ماندی.تو از تمام دانایان داناتر؛از تمام گل ها دلنشین تر و از تمام دوستان صمیمی تر هستی.تو همیشه مرا به راه درست هدایت کردی و حتی یک بار هم نشد که من از داشتن تو پشیمان شوم.به من میگفتند گوشه نشین،به من می گفتند کسی که دوستی ندارد،به من می گفتند ساکت و ساده ولی کسی نمی دانست که فکرم کجاهاست.فکر من پیش موضوعاتی که تو داشتی بود و انقدر من به تو فکر میکردم که دیگران را هم فراموش می کردم. بعضی از موضوعاتت طنز بعضی ها درام و بعضی ها هم تخیلی بود.من هر وقت تو را می خواندم موضوع هایت را نمیدانستم ولی این را می دانستم که هر وقت شروع به خواندن حرف های دلت میکردم،پرده ای از اشک چشمانم را می پوشاند.برادر من همیشه میگفت دوست خوب کتاب خوب است ولی من می گویم کتاب خوب است.تو همیشه برای من می نوشتی ولی این بار می خواهم من برای تو بنویسم.می دانم قرار است همه به من بگویند این فرد به یک چیز که کر و لال است؟انشا می نویسد ولی منی دانند اگر ان ها هم به این چیز پی ببرند ان وقت مثل من قدرت تخیلشان افزایش خواهد یافت.کتاب ها دوستان فوق العاده ای هستند لطفا ان ها را نیز عضوی از خود بدانیم.[enshay.blog.ir]
نویسنده: طناز خاکی، پایه هشتم، دبیرستان: درستکار اصل، تبریز
خوب اما بهتر بود کتاب را به چیز های قشنگی تشبیه کند . مثلا کتاب مانند باغی پر از علم و دانش است .