موضوع انشا: دهکده ای در زمستان
صدای نرم آب شدن برف هایی که، وقتی پیرمرد مهربان دهکده بر روی آن قدم می گذارد به گوش می رسد؛ بخاری که دودش به آسمان فلک می کشد.
خانه های کاهی و گلی که با دیدنش حس آرامش نصیبت می شود؛ صدای اذان میاید مردم به مسجد کوچک دهکدشان میروند ؛ مغازه داران بعد از خوردن نهار مغازه های کوچکشان را باز می کنند ، تمام مردم های این دهکده هم دیگر را میشناسند به یک دیگر سلام می کنند زندگی در این جا خیلی زیباست خیلی پاک ،پاک منظوزرم از نبودن هوای آلوده و ماشین ها و ترافیک داخل شهر است.
چایی به دست؛ بر روی را کایش نشسته ،نگاهی به گنجشگ های کنار حوض کوچک داخل حیاط میکند و ماهی هایی که در آب سرد شنا می کنند این نگاه ها،نگاه های کسی است که بر روی برف ها قدم می گذاشت.
کم کم دهکده خلوت می شود و مردم به خانه هایشان باز می گردند گویا امشب، شب سردی است.
دی ماه است و سرد این دهکده،در زمستان باشد چه بهار باشد چه هر فصلی زیباست ،دهکده (روستا که ما میگوییم) خیلی فک میکنند زندگی کردن در آنجا خوب نیست اما دهکده (روستا)،...
زمستان تمام می شود مردم این دهکده زیبا خود را برای شاد باش بهار آماده می کنند.