موضوع انشا: تنها
به درجه ای از زندگی رسیده ام که تنهایی را به شلوغی ترجیح میدهم!
دوست دارم دور باشم از این آدمهایِ نامَرد!
ازاین آدم هایی که فقط ادعا میکنند که همیشه همراهت هستند و حتی یک لحظه هم از دوست داشتنت دست برنمیدارند
این افراد همان کسانی هستند که ساعاتی بعد درحالیکه درحالِ ترک کردنت هستند لبخندی میزنند و به راهشان ادامه میدهند!
حال...
من مانده ام و این همه تنهایی!
آنها فقط آمدند و قول دادند و رفتند...
و من را فراموش کردند!
آنها حتی به این فکر نکردند بعد رفتنشان برای من چه اتفاقی خواهد اُفتاد!
و اکنون من از همه ی آدم های اطرافم بیزارم!
به همین دلیل است که خود را در اتاقم زندانی کرده ام!:)
سارا مردانلو