موضوع انشا: بی حساب و کتاب لطف نکنید!! (طنز)
اجالتاالان خیلی خسته ام،ولی بااین حال لطف میکنم وبرایتان انشامینویسم تاهمانطورکه خیلی هامیدانندبرای شماهم روشن شودوبدانیدکه من تاچه حدانسان خیرومردم دوستی هستم تااگرمن بعدکاری برایتان انجام دادم ومنت برسرتان نهادم،جای اعتراضی نباشدوقدردان من باشید!
بگذاریدبرای اینکه بتوانم منظورم رابهتربه شمابفهمانم باچندمثال شروع کنم:اولاهمین چندلحظه پیش که درحال پرسه زدن درتلگرام بودم،یکی ازدوستانم ازمن خواست تادرموردعکس یه بنده خدایی نظربدهم،ازآنجاکه موضوع مهم ودرعین حال سختی بود،منت نهادم وبرای اینکه درچاه وچاله وفاضلاب گلابی هانیفتد،برایش آدرس کلینیک زیبایی رافرستادم وخداروشکرگره ازمشکلش گشودم؛ثانیاظهرکه ازمدرسه می آمدم چون همسایه طبقه سومی دستش پربودوبچه ی کوچک نق نقواش مدام زنگ میزد،لطف کردم دکمه طبقه سه آسانسوررابرایش زدم،البته بماندکه واقعابزرگواری کردم که تمام مدت صدای گریه های آن نوزادیک وجبی که مثل مگس درگوشم وزوزمیکردراتحمل کردم ودهانش رابابرگه های امتحانی ای که دردستم بودغنی سازی نکردم.ثالثا،خوب به یاددارم دیشب که برادرم ازمن خواست صدای تلویزیون راکم کنم کنترل راکه بغل دستم بود،بامهارت تمام،درست مثل یک بشقاب پرنده،پردادم تابامحاسبات دقیق فضایی ام جلوی دستش فرودآید،البته باکمی، انحراف!!
خب ازاین قبیل مواردزیادهست ولی باهمین سه موردکه ذکرکردم فکرمیکنم متوجه لطف های بی سابقه ونادربنده درطول تاریخ بشری شده باشید،اگرنه که باوجودتمام سختی های نوشتن میتوانم چندمثال دیگربزنم تابه عمق انسانیت بنده پی ببرید.
به نظرشخص شخیص بنده یکی ازمهمترین لطف هایم،که هرروزراس ساعت شش ونیم عصر،درحق مادربزرگم میکنم،یادآوری خوردن قرص هایش است،یامثلاوقتی مهمان هامثل موروملخ کل فضای خانه راپرمیکنندباتک تک آنهاسلام واحوال پرسی میکنم،شایدباورتان نشود،اماخیلی پیش آمده،رمزوای فای رابه آنهاداده ام یادرتنظیمات گوشی هایشان،واردکرده ام،گاهاپیش آمده که ازمن جهت قبله رامیپرسندومن باتمام متانت،باتواضع تمام بلندمیشوم وروبه قبله می ایستم وجهت رانمایش میدهم وته قلبم مطمئن هستم که ازاین همه فروتنی شرمنده میشوند!یکی دیگرازمنت هایم که بایک تیردونشان است،مربوط به زمانی است که خواهرم میخواهددوش بگیرد،ازبیست دقیقه که بیشتردرحمام میماند،باتوجه به مسئله آب وهمانطورجلوگیری ازگرمازدگی اودرحمام، کلیدبرق حمام راخاموش میکنم وفلکه آب رامیبیندم،وقتی صدایش به عرش میرود،اورااینطورقانع میکنم که آب داردقطع میشودوازشانس بدبرق هم رفته واومجبورمیشودباهزاربدبختی خودش راآب بکشدوبیایدبنشیندسردرس وکتابش!!
امامیدانم اگراین رابداندکه این کارمن است به وجودخواهری چون من میبالد!ناگفته نماندنه ماه ازدوازده ماه سال راباتمام زیرپاگذاشتن عزت نفسم،مدرسه راتبرک مینمایم وحتی پیش آمده درس هم جواب میدهم یاموردهای اندکی هم بوده که گچ رابرداشته وپای تخته کلاس عکس زوج بادکنک به دستی راکشیده ام وهنرهایم راروانه کلاس خشک وبی بخارکرده ام،خلاصه،حتمابرای شماهم پیش آمده،خیلی وقت ها،سرسفره وسیله ای راجابجاکرده یاهنگام کندن برگه ازدفترتان به بغل دستی تان برگه داده اید،اماقطعاهیچکدام ازشمابه اندازه من درحق بندگان خدالطف نکرده اید،امانهایت کلامم ونصیحتی که میتواندمنت باشدوسخنی که درحقتان میگویم این است که،بی حساب وکتاب لطف نکنید!!!
ریحانه جعفرپناه