موضوع انشا: باید کسی باشد :)
خسته شده بودم از تنهایی ،تنهایی هایم پایان نداشت تنهایی من بدون شخص نبود دورم شلوغ بود پر از ادم های رنگارنگ
آدم هایی که دغدغه شان داشتن پول است
بعضی جاها باید فکر کنیم و به خود بیاییم
تمام دنیایمان شده است داشتن پول و ثروت
اما باید بگویم حداقل درد من با پول دوا نمیشود
من دلم محبت میخواهد محبتی عمیق و باید کسی باشد ؟ زن و مردش را کاری ندارم کسی باشد تا سر برشانه اش بگذارم و فقط کمی اشک بریزم کسی باشد که با او بشود رفت و فریاد زد دردهایی که سالهاست مانند تکه سنگی جلوی اشک های چندین ساله ام را گرفته است و تبدیل شده است به بغض
کسی را میخواهم که دوست باشد ، به او بگویم چه شده و این دخترک شاد را چه از این رو به اون رو تبدیل کرده است :)
بگویم برایش کسی باشد که خسته نشود
بگویم چه شد و الان در چه چاهی افتاده ام و کسی را میخواهم برای بیرون اوردن همان دختر شاداب
آن دختر به دستی نیاز دارد.
آیا کسی هست در این دنیا ؟
نوشته: مریم احمدی