موضوع انشا: فصل برگ ریزان
هوهوی باد، خش خش برگ ها ، بلوط های قهوه ای رنگ و طبیعت پر نقش و نگار بسیار تماشایی است. با شنیدن و دیدن این همه زیبایی ، چه چیزی در ذهنتان مجسم می شود؟
بله، پاییز ، فصل برگ ریزان .
فصل پاییز را همه می شناسند و شکوهش را با تمام وجود لمس می کنند . هر کس در فصل پاییز با رقص برگ ها و چرخش قطره های باران در هوای پاک و نمناک، میان تابستان و زمستان همراه می شود ، با سرود پرستوهای در حال کوچ ، آواز می خواند و تمام وجودش را به دست باد می سپارد تا روحش در میان برگ های پاییزی همیشه جریان داشته باشد .
هر کودکی که کیفش را برمی دارد تا قدم در راه مدرسه بگذارد ، کوله باری از عشق را با هر قدمش بر زمین به یادگار می گذارد ، حتی بزرگ تر ها هم که دیگر درس و مشق را کنار گذاشتهاند ، هر لحظه مشامشان را از بوی ماه مهر و مدرسه پر می کنند و در خیالشان با بچه ها روی نیمکت های چوبی در کلاس عشق می نشینند.
چشمانتان را باز کنید ؛ هوا، پر از عطر زندگی و آرامش است و با هر قدمی که بر می دارید خاطره ای جاودان در ذهنتان نقش خواهد بست ؛ خاطره ای که هیچ گاه فراموشش نخواهید کرد.
فصل پاییز است و شب ها مست و حیران مانده اند/شاخه های خشک سروان از شکوهش زرد و بی جان مانده اند/گر چه برگ هر درختی همره باد صباست/غم نباشد چون درختان همچنان در خواب باران مانده اند.