موضوع انشا: صداقت(ادبی)
نام انشا: دزد لباس صداقت
آدم های صادق را باید مثل یک لوح جمیل ساعت ها تماشا کرد،عمرشان کوتاه است بس که هر کس از راه رسید یا از آنها سوء استفاده کرد یا میان به زمین زدنشان می بندد و یا درس ساده نبودن یادشان می دهد...
آدم های ساده را دوست دارم بوی ناب انسان می دهد..
راست گفت احمد شاملو در این دوره کسی از صداقت حمایت نمیکند!!!صداقت تنها است!! آری صداقت مُجَفَّف شده و دیگر چون گذشته مبین و آشکار نیست...
گر امروز صداقت جایگاهی ندارد داستانی بلند دارد و داستان این است که روزی....دروغ به صداقت گفت:آیا میایی به کنار دریا برویم و شنا کنیم؟ صداقت ساده و زود باور پنداشت دروغ هدفی ندارد و پذیرفت.
صداقت تا لباس هایش را از تن خار ج کرد دروغ آنها را دزدید و فرار کرد از آن به بعد حقیقت قبیح و زشت شد و دروغ در لباس حقیقت جمیل و زیبا...
امروزه از صداقت استقبال نمی شود چرا که چهره صداقت به رنگ أسود شده!!
و این رنگ سیاه مانع از دوست داشتنی شدن دوباره صداقت میگردد
برای آن که صادقانه زندگی کنیم و راه صداقت در پیش بگیریم؛نباید گذاشت که گوشهایمان گواه چیزی باشد که چشمانمان ندیده...!!!نبایدگذاشت که لسان آدمی چیزی گوید که قلبش باور نکرده...
در جهان امروز صداقت در مقابل سیاست دیگران سادگی است...و سیاست در مقابل صداقت دیگران خیانت...
آری أرض الله گرد است.قانون این دهر می گوید:اگر موضوعی را مدام برایتان تکرار کردند بدانید به احتمال کثیر آن یک دروغ است!!!
امیدوارم که دروغ داستان و جهان ما لباس های صداقت را از تن برکند و خود به وظیفه اصلی خویش برسد...
مُجَفَّف: خشک شده
خوب بود اما زیادی کلمات قلمبه سلمبه داره.برا یه دانشاموز زیادی سنگینه.....