موضوع انشا: دلنوشته ای عینی از سفر اربعین

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

شده ام از کرم فاطمه میهمان حسین
وقتی ناامیدی و چند روز تااربعینش نمانده....
وقتی دل شکسته ای و زائر پیاده یکی یکی از تو خدافظی میکنند و راهی دیار عشق میشوند ...
وقتی به بی سروپاییت ایمان می آوری و باور میکنی که بین میلیون ها نفر زائر اربعین زیاده هستی ،وبه خودت می قبولانی که کربلا پیاده آن هم اربعین جای تو نیست...
وقتی مینشینی و محرم و صفر را که یکی یکی پشت سرگذاشته ای مرور میکنی و می فهمی که انگار هرکاری کرده ای دراین یک ماه و نیم حتی به اندازه یک نیم نگاه ارباب که ازسرت هم زیادی است ارزشت را نداشته و دیگر ناامید میشویی..
لحظه به لحظه به زائران اضافه میشود تو هنوز به رفتن فکر هم نمیکنی
که ناگهان......[enshay.blog.ir]
حرف میشود از رفتن ....
رفتن تو....
حرف میشود که برویم ..
تصمیم میگیری که نرویی...
بازمیشود که نه برویم توکل بر خدا..
باز حرف میشود که مرز ها شلوغ اند مرز هارا بسته اند..
حرف میشود نرویم خیلی هاازمرز برگشته اند ...
ناگهان چشم باز میکنی که در راه مرزی!!!!
اخبار دم به دم اعلام میکند :برگردید مرز ها بسته اند ..
میرویی...
درترافیک میمانی....
برمیگردی....
پشیمان میشویی دور میزنی سمت مهران..راه باز شده است
الله اکبر...[enshay.blog.ir]
تا نقطه ی صفر مرزی بی هیچ شکی پیش میرویی...
ناگهان سربازان اعلام میکنند مرز عراق بسته است...
برنمی گردی اما ناامیدانه به نقطه دوردست که کربلاست نگاه میکنی...
ناگهان بایک یا حسین راه باز میشود...
میروی....همه چیز را ارباب مهیا کرده ....
میگفتند:خیلی ها وارد خاک عراق شده اند اما چون وسیله ای نبود آنهارا برساند برگشته اند...
با قبول همه سختی ها میرویی اما...[enshay.blog.ir]
آقای مهربانی همه چیز را مرتب درجایش چیده است..
ماشین ها درمرز توقف کرده و منتظر مسافر ها هستند...
میرویی و محل استراحتت مهیاست...
ارباب انگار منتظرت بوده است....
هرروزت به خوبی میگزرد....
اربعین را کربلا هستی ....
تویی که آنقدر ناامید بودی....
ارباب تمام نگاهش به تو بوده...
دوباره کرم ارباب....
آقا جان ببخش کم گذاشته ایم خرج تو میکنم تمام دلتنگی هایم را به امید دوباره ی شش گوشه ات...