نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه آسمان و انسان

نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه

موضوع: مقایسه ی آسمان و انسان

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

آسمان و انسان؛شاید هیچ ربطی به هم نداشته باشند،ولی ویژگی هایی دارند که انتهای آنها بهم وصل می شود.فقط کمی دقت می خواهد،که بتوان درک شان کرد.

انسان ها متفاوتند .آسمان هم بی انتهاست.انسانی که قلب بزرگ و بخشنده ای دارد؛صاف و بی ریاست مثل آسمان .
دقیقاً شبیه به هم هستند؛هر دو بزرگ،بخشنده،صاف و بی ریا،فرق آسمان و انسان زمین تا هواست،نزدیک خدا.این دل انسان است که او را به اوج آسمان ها می برد.
انسان ها روح بزرگی دارند،خیلی می بخشند.قلب آدم ها می تواند،حتی کسانی که در حقشان بدی کرده اند،به راحتی ببخشند.
قلب بزرگی می خواهد .این قلب خیلی بزرگ است.بزرگ تر از حد تصور ما؛مانند آسمان بی انتهاست.خیلی سخت است درک چنین افرادی.البته برخی افراد،برعکس هستند.سرد،بی روح،بی احساس و بدون بخشش.که کامل شبیه آسمانی است که خشمگین شده است و سیاه گردیده.
از دست انسانهایی که هوای او را ندارند و آلوده اش کرده اند.
چه باید کرد تا آسمان را آرام کرد؟
انسان های سرد و بی روح هم احساس و عشق علاقه دارند اما از نوع خسته اش.گاه این بزرگی انسان ها است که قلب یخ زده ی آنها را آرام می کند.
بدی ها سختی ها و زشتی ها را دور می ریزند و امید به زندگی می یابند‌.
مانند آسمان می بخشد و بدی ها را دور می اندازد و رحمت خود را بر ما نازل می کند.این شباهت و تفاوت میان انسان و آسمان است.
بیایید درس بگیریم و درست زندگی کنیم.
.دلتان آسمانی.

نوشته: هانیه فرهودی
دبیرستان شهدای اقتدار ملارد
دبیر: خانم اسکندری

_____________________________________

موضوع: مقایسه ی آسمان و انسان

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

وقتی که به ظاهر آسمان نگاه می کنیم رنگ او آبی است ودر وجود او نیز همین رنگ را میتوان دید ، ولی انگار خداوند وجود آدمی را با دورنگ نقاشی کرده است. طوری که از بیرون به رنگ خاک و از درون قرمز است پس می توان گفت :دو روی و دورنگی در ذات ما انسان ها است . شاید برای شما سوال باشد که آسمان درشب رنگش تغییر می کند و سیاه می‌شود؟ولی باید به شما بگوییم که آسمان همیشه آبی است واگر درشب سیاه می شود تقصیر آفتاب است نه آسمان.[enshay.blog.ir]
در درون بدن انسان جویی از خون روان است که درآن جا تکه گوشت هایی وجود دارد که هریک مسئولیتی را به عهده می گیرند،درآن بالا بالا های بدن فرمانده ای وجود دارد که شکل او مانند مغز گردو است و مقاومت او مانند سنگ سخت ومحکم است.آسمان نیز درونی دارد ،ولی متفاوت با درون انسان در آسمان اشکال دایره ای شکل زیادی دیده می شود که بر روی میز بزرگی نشسته اند وبه دور مادر زمین یعنی خورشید می گردند. وجود آسمان گاهی گرم است و گاهی سرد و شاید گاهی هم نرم.در دل او چاله های بزرگی است که به چاله های هوایی معروفند.
وقتی به ذات انسان و آسمان می نگریم بهتر می توان بزرگی خدا را درک کرد همچنین نگرش در ذات آفرینش باعث افزایش ایمان به خدا می شود.

نویسنده: اسما ملا حسینی
دبیر : ملیحه علی حسینی
دبیرستان ابوریحان کرمان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه با موضوع حرف و سخن

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه

    موضوع: حرف و سخن

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سخنان زیادی در عمرم شنیده ام از انواع مختلف که برخی از آنان توخالی و برخی دیگر پربار اند. برخی از سخنان دنیا را تغییر می دهند و برخی دیگر جلوی تغییر را می گیرند. برخی از حرف ها فکر می کنند که خیلی می دانند اما چیزی بیشتر از یک حرف نیستند. برخی حرف ها بلند اند و برخی کوتاه؛ برخی سنگین اند و برخی سبک؛ برخی بزرگ و برخی کوچک ولی در نهایت اکثرشان می میرند و آنانی که زنده می مانند پند و الگویی می شوند برای آیندگان.
    سخنان مختلف از زبان انسان های مختلف شنیده شده اند و ارزش صاحبانشان را آشکار کرده اند. حال جالب اینجاست که انسان هایی با سخنان زنده، جاوید می شوند و آن دسته که سخنانشان زودتر از خودشان گور را برگزیدند، به دنبال سخنانشان می روند و از جایی سر در می آورند که از آن ها یادی نمی شود.[enshay.blog.ir]

    برای حسن ختام تنها یک سخن زنده از فردی جاوید به ذهنم می رسد که می گوید:

    "سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز،
    مرده آن است که نامش به نکویی نبرند"

    نویسنده: محمد مهدی فلاحی
    دبیرستان: شهید بهشتی (تیزهوشان) ایلام
    دبیر: جناب آقای داریوش قیطاسی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش مقایسه با موضوع مقایسه ماشین ها با جانوران

    نگارش دهم سنجش مقایس

    موضوع: مقایسه ماشین ها با جانوران

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در این راه بی پایان که انتهایی همچون آسمان دارد ماشین ها و موتورها با رنگ های گوناگونی در قطار زندگی در حرکت اند.ماشین ها از چارپایان هستند وتنها تفاوت آن باچارپایان جانداراین است که زاد ولد نمی کنند.موتورها از دو پایان هستند مثل مرغ و خروس و موتورها مثل خروس ها نر هستند داخل ماشین ها مثل شکم گاو است گرم و نرم!! و موتورها سردو بی حس!!وقتی در روز سرد زمستانی سوار موتور شوی و بر روی سرت کلاه ایمنی هم نداشته باشی ،شپش های سرت هم مثل تکه سنگی یخ می بندند. در این روزگار که همه جز اندکی از مردم پول پرست به تمام عیار هستند فقط ماشینها را می بینند و موتورهایی مثل موتور آرس دیگر از ذهن تیره و تار انسانها فراموش شده و رفته است. و ماشینها مثل طاووس مغرور و خود خواه شده ند آنها زیان های جبران ناپذیری بر زمین دارند.درست مثل طاووس که پاهای زشتی دارد. [enshay.blog.ir]

    نویسنده : آغا گل اوزون دوجی دبیرستان شهیدحسینی
    مراوه تپه، گلستان دبیر : خانم آق آتابای

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه آسمان شب با دامن مادربزرگ

    نگارش ده درس ششم سنجش و مقایسه

    موضوع: مقایسه آسمان شب با دامن مادربزرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    وقتایی که دلم میگرفت ، زیر آسمان شب دراز میکشیدم و به فکر فرو می رفتم . انرژی قوی ای داشت .
    وقتایی که به آسمان زل میزدم به عمق آن می اندیشیدم و کل ذهنم را فرا می گرفت .
    گاه به خود می آمدم و می دیدم ساعت هاست غرق آسمان شده ام .
    حسه عجیبی بود .
    راستش مرا یاد دامن مادربزرگم می انداخت .
    بلندی دامن سرمه ای رنگ او مرا یاد وسعت آسمان تیره شب می انداخت .
    دکمه طلایی رنگش ، ماننده ماهتاب بر روی آسمان ابریشم سرمه ای دامنش می درخشید و تمامش را روشن کرده بود .
    پولک های ریز و درشت آن مانند ستاره ها ، چشمک می زدند و مرا شیفته خود می کردند .
    گویی رازی بین آنها نهفته بود .
    وقتایی که مادربزرگم دامن بلندش را به تن می کرد ، من خیره به آسمان دامنش می شدم و چشم از آنها برنمی داشتم .
    تعداد، اندازه و جایگاه ستاره های دامنش را از بر بودم .
    حتی ، نام او هم مرا یاد آسمان می انداخت .
    ماه منیر .[enshay.blog.ir]
    ماه روشنایی تمام رویا های من .
    و حال ماه منیر من جایی میان ستاره های دامنش پنهان شده و با لبخند مهربانش به من می نگرد .

    نویسنده: مهرانه کشاورز
    مدرسه: قلمچی
    دبیر: خانم محمدیان
    رشته: ریاضی فیزیک
    استان: البرز، شهرستان نظرآباد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو با موضوع امید واهی

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    موضوع: امید واهی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دو طرف گفت و گو : (رودِ کارون و حیات)
    طرح گفت و گو :(بی مسئولیتی نسبت به رود کارون!)

    کارون می گفت:« مانده ام! با درد، با آه ، با خشکی!»
    می شنید :سکوت ای کارون! تو باز هم باید نفس بکشی.

    کارون باز هم با رنج گفت: به اطراف بنگر و این اُمیدِ واهی را به همراهِ حیاتم، از بین ببر!
    حیات باز به او گفت: کُل خوزستان، به جرعه ای از آب تو نیاز دارد ! بروی همه مرده اند، دلت می آید؟!
    رودِ خشکیدهٔ ما، با حسرت دوباره زنده شدن گفت : روز های من به پایان رسیده است، مردمم نیز کم کم ؛ در آتش می سوزند و از تشنگی می میرند و از شدّت فقر مرا تنها خواهند گذاشت.[enshay.blog.ir]

    حیات گفت : مگر مُدَعیِ مسئولیت کجایید؟!
    کارون، خنده ای رنجور بر لبان نشاند و گفت: مشغول دزدی، نفاق، و در کردنِ جیب ها! این اُمیدِ واهی را به همراه حیاتم؛ از بین ببر! کِه به یاد کارون است؟
    حیات گفت: سکوت کن ای کارون، این بار مردمت فریاد میزنند:« تو باز هم باید نفس بکشی! »

    نویسنده: ساجده عبیدی بحرانی
    دبیر: خانم پور عجم
    استان خوزستان؛ شهر اروندکنار
    دبیرستان دخترانه عصمت

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه باران با پدر

    درس ششم سنجش و مقایسه

    موضوع: مقایسه باران با پدر (شعر)

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    باز باران با ترانه
    بازی پست زمانه
    چهره ی غمگین یک مرد
    گریه ی او ، مخفیانه
    ابر های کهنه تق تق
    چکه ها از چتر پاره
    مرد با چتری شکسته
    در خیابان، زیر باران
    اشک در چشمش نشسته
    دست های پینه بسته
    با لباسی پاره پاره
    اشک میریزد چو باران
    آرام آرام دل شکسته
    خیس ،خیس اما
    میزند بر پیکر او سوز سردی تازیانه
    باران میگرید شبانه
    مثل مرد قصه ی ما،داغ دارد،گریه های کودکانه
    بغض میبندد گلویش
    سخت ،محکم، وحشیانه
    کوله بارش آه،حسرت
    یادش آید جیب خالی
    پاره کفشی کودکانه
    زیر لب یاد گذشته
    با صدایی خشک و لرزان
    شعر میخواند ز باران
    باز باران با ترانه
    با گوهر های فراوان

    [enshay.blog.ir]

    نویسنده: فاطمه محمدی
    دبیر: خانم زهرا صادقی
    دبیرستان: شاهد اسوه،
    مبارکه اصفهان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه با موضوع ماه و ماهی

    نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه

    موضوع: ماه و ماهی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تو ماهی و من،
    ماهیِ این برکه ی کاشی...
    در پی هر لغزش دستم،وهر پیچش قلم مو،موج جوانی جان میگیرد،و به جان آبی کاشی ها می افتد.دست به قلم میبرم.شاخه تر و تازه بید مجنون راواسطه میکنم؛میان موج و کاشی.
    نسیم،تن عریان پرده پنجره رابه بازی میگیرد.و به باغ نقاشی می وزد.
    پرده توری از این تماس سرخ میشود.
    شاخه های درخت نقاشی دستاویز نسیم میشوند.آب حوض موج میگیرد.و باز،آرام،رامِ سکوت نقاشی میشود.
    قلم در دستم بی قرار است و بوم،بی قرار.یک شاه ماهی کم دارداین امپراطوریِ آب و کاشی.
    از سر سرخ قلم،رد خون میچکد میان آب.و جاری میشود در رگ های نقاشی.
    ماهی قرمز کوچک،چرخ میزند درآب.جان میدهد به نقاشی.تابلو جان میگیرد.
    سیاهی شب،سفیدی تن تابلو را به تاراج می برد.موی سپید قلم ها را برمیدارم.و ماه را،نوعروس این حجله ی تاریک میکنم.کینه ماهی را به جان خریده و،ماه را،به کابین حوض نقاشی درمی آورم.
    نزاع این دو هوو را نظاره میکردم که چشمانم،هم آغوش خواب شدند.
    نیمه شب صدای هق هق ماهی،پنبه خواب را،از گوشهایم بیرون کشید.صدایم کرد.گلایه نگاهش را در تاریکی اتاق هم میشد خواند.انگار میگفت:دست مریزاد.خوب مُزد ماهی و دادی.ماه که باشه کی به ماهی بها میده؟
    (ماه سفید چین لباس عروسش رو
    رو به روی موج باز میکنه
    موهاش رو که شونه میکنه
    دست میکشه رو سطح آب
    صورت آب رو ناز میکنه)
    ماهی قرمز کوچک،گویی،گوی و میدان را به ماه باخته بود.
    آری،همه عمر،شعر ها و تصنیف ها،همه عمر تصویر ها،دورغ بودند دروغ!
    منظومه ی ماه و ماهی،محالی ست که با،مرگِ سردِ ماهی ها ممکن میشود.نگاهی به ماهی نقاشی کردم.به غفلت خود و قلم نفرین فرستادم.باله های ماهی فراموشم شده بود.خواب بوم و قلم را پریشان کردم.تا امید را چند لحظه میهمان چینی نازکِ قلب ماهی کنم.
    رو به ماهی گفتم:
    (ماه اگر لباس داره
    هزار هزارتا ناز داره
    توام بجاش خودت رو
    رو آب دراز کن
    با بادبزن فرنگیات
    صورت آب رو ناز کن)
    ماه و ماهی،هر یک،یک گوشه حوض معرکه به پا کردند.آب حوض خسته از جنگ هوو ها،خود را به روی حوض کاشی یله داد و از سر خشم فریادی کشید.به قول فروغ:
    (حوصله آب انگاری سر میرفت
    خودش رو میرخت رو پاشویه درمیرفت
    انگار میخواست تو تاریکی،
    داد بزنه،آهای زکی!)
    ماه بساطش را جمع کرد و به حالت قهر عزم آسمان.حوض آب،هراسان و پشیمان،گاه نسیم و گاه آسمان و گاه شاخه درختان راواسطه میکرد تا بار دیگر،ماه قدم به خانه اش بگذارد.
    ماهی قرمز کوچک بار دیگر آه کشید.گفت:
    (دیدی حالا،ماه قشنگ نقره گون
    خونه اش کجاست؟تو آسمون
    اون بالاها،اونجا میون کهکشون
    اما ماهی،آخرشم بیخِ ریشِ حوضِ خونتون)
    گفتم:
    (طفلی ماهی،ماهی کوچولو،
    بی خبری،که آسمون هزارهزارتا ماه داره
    خانم ماهه،رو گونه هاش چاله های سیاه داره
    اما ماهی،میون حوض خونمون یدونه اس
    با پولکای طلاکوبش،تو ی ماهیا نمونه اس)
    صدای زمزمه آب،در گوش ماه،نیشتر می زد به جان ماهی‌.ماهی قرمز کوچک.
    آب،مدح ماه ای را میگفت،که نگین انگشتری آسمان بود و،رخ زیبایش درآب،فخر زمین وزمان.
    باردیگر ماهی و آنچه برایش از امید رشته بودم،خالی از هر امید و انگیزه سرخورده به گوشه ای رفتند.
    مدیحه های آب در دل ماه،اثر نکرد و هرچه آب،ثنای ماه را می گفت؛ماه دورتر و دورتر میشد.
    عاقبت،صور صبح،در تابلوی نقاشی دمیده شد.و ماه،از باغ نقاشی، رخت بر بست.
    ماهی قرمز کوچک،شادمان از رفتن ماه،از گوشه حوض بیرون آمد و چرخی در آب زد.
    حوض آب در سوگ بود وماهی،خرم‌.[enshay.blog.ir]
    حوض،سوگوار رفتن ماه،و ماهی،شاد از اینکه ماه،رفتنی است.
    کاش میشد.ماه و ماهی را کنارهم،روی طاقه حریرِحوض،خامه دوزی کرد.یا که ماهی را به طاق آسمان،سنجاق کرد.
    ماه و ماهی کجا می دانستند که قلب حوض نقاشی،هر لحظه منزلگاه نگاری ست.
    (هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
    اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی)

    نویسنده: هانیه ملکی
    دبیرستان شکیبای قزوین
    دبیر: خانم ژیلاآذرپی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه با موضوع انسان و موسیقی

    نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه

    موضوع: انسان و موسیقی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    «هرموسیقی شاید قلب میلیون ها انسان را به تپش در بیاورد،اما انسانهای کمی در جهان است که تعداد قلب تپنده زیادی داشته باشد.
    بعضی انسانها خوب میدانند ساز دلت را روی کدام نُت کوک کنند.اما در عوض یک عده‌ی دیگر نه تنها کوک دلت را خراب می‌کنند،بلکه سازت را هم می‌شکنند و می‌روند.
    بعضی انسانها میشوند سمفونی نهم روح و جانت و با آنها اوج میگیری.میروی بالا.آنقدر بالا که میتوانی روی لبه‌ی ماه بنشینی.بعد کم کم آرام میشوی و مثل یک رود جاری.اما بعضی تا دستهای زمختشان را روی تارهای مغزت میگذارند،مثل کسی میشوی که گویی از بالای کوه به پایین پرت شده است.
    بعضی انسانها صدایشان از ماهور هم شیرین تر است.تا صحبت میکنند،مزه صدایشان زیر دندانهای گوشَت میروند و تا ابد همانجا می‌مانند.ولی بعضی ها...[enshay.blog.ir]
    بعضی انسانها دَست خودشان نیست؛از ابتدا رهبر ارکستر خوبی نداشته‌اند.تو هم دست خودت نیست ،مجبوری گوش دهی.مثل بوق کامیون که چُرت عصرانه‌ات را به هم میزند.اما میشود بی‌خیلشان شد و روی آنهایی تمرکز کرد که کلید روحت دست آنهاست.»

    نویسنده: رخشا امینیان
    دهم انسانی
    دبیرستان عترت
    اصفهان، شاهین شهر

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو با موضوع پدر

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    موضوع: پدر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

     به نام مناسب ترین واژه ها به رسم محبت به نام خدا پدر پدر یعنی تکیه گاه، یعنی پشت و پناه. وقتی پدر داری، انگار همه ی دنیا را داری اما امان از وقتی که او را از دست بدهی؛ حالا به هر دلیلی ولی شهادت فرق می کند. وقتی پدرت شهید می شود دیگر فقط پدر تو نیست بلکه پدر همه ی بچه ها و کودکان سرزمینت است. سلام بابا. حالت خوبه؟ سلام دخترکم. خدارو شکر. ما که اینجا جامون خوبه. تو خوبی بابا؟ منم خوبم، خدارو شکر. بدون من بهت خوش می گذره؟ این چه حرفیه دخترم. من همیشه همراهتم. ولی من که نمی بینمت... حتی وجودم رو هم حس نمی کنی؟ راستشو بخوای چرا ولی همیشه دوست داشتم مثل بقیه ی بچه ها تو مدرسه سرمو بالا بگیرم و بگم: این آقا، بابای منه. مگه الان از رفتن من سرافکنده ای؟ نه، اصلا. ولی می دونی، حس می کنم بقیه می خوان نسبت بهم ترحم کنن یا وقتی نیستم پشت سرم حرف بزنن. اصلا بابا چرا رفتی؟ رفتم تا تو بمونی، تا ایران بمونه، تا بتونی زندگی کنی و الان که محکم قدم بر می داری، احساس ناامنی نکنی. خب، چرا بقیه نرفتن؟ کی گفته بابا؟ خیلی ها رفتن. مگه حاج رسول یا به قول خودت، عمو رسول رو یادت نیست؟ حتی بچه هایی اومدن جنگ که اون زمان هم سن و سال تو بودن. راست میگی. بابا، دلم تنگ شده برای وقتی که میومدی خونه، دست می کشیدی رو سرم و از تو جیبت چند تا شکلات در می آوردی و بهم می دادی. دلم تنگ شده برای اون وقتایی که می رفتیم بازار و برام عروسک می خریدی.... راستی بابا یه خبر جدید! هفته دیگه جشن فارغ التحصیلیمونه. دوست دارم ت هم باشی. به به! مبارکه دختر گلم. حتما که هستم. گفتم که من همیشه همراهتم. بابا، یه چیز بگم؟ بگو بابا. خیلی دوستت دارم. من خیلی بیشتر. ای وای بابا! دارن صدام می زنن. باید برم ولی دوباره میام پیشت. برو به امان خدا. خدا پشت و پناهت. یادمان باشد، شهدا رفتند تا ما امروز به راحتی زندگی کنیم. پس کاری نکنیم که دلگیر شوند. راهشان را ادامه دهیم و آرمان هایشان را پاس بداریم.[enshay.blog.ir]

    نوشته: فاطمه حسنی پایه: یازدهم رشته تجربی نام دبیرستان: دوره دوم فرزانگان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم سازه نوشتاری شعر گردانی درس چهارم

    نگارش دوازدهم سازه نوشتاری شعر گردانی

    درس چهارم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    چندیست دلم لک زده،می دانی برای چه؟برای گفت و گو های دونفره مان،برای روزهایی که از فرط دلتنگی زیاد به تو روی می آوردم و در آغوش گرمت می گریستم،برای شب هایی که تا صبح من از مشکلاتم می گفتم و تو با صبوری زیاد گوش می کردی و در آخر می گفتی این نیز بگذرد. میدانی؟ چندیست که با خودم ،با تو و با هرچیزی که در اطرافم هست غریبه شده ام. تقصیر من نیست. مقصر آن است که از اعتقادات امثال من سوءاستفاده می کند تا خودش سرپا بماند،مقصر اوست که که آنقدر مرا در افراط و تفریط های تو غرق می کند که ناگهان به خودم می آیم و می بینم که در زندانی حبس شده ام و دور خودم حصاری از جنس سنگ کشیده ام و تصمیم گرفته ام که دیگر به هیچ چیز و هیچ کسی در این دنیا اعتقاد نداشته باشم. اکنون دلتنگم و منتظر تو‌،منتظر اشاره و اعلام وجودی از تو. دنیا، تو صبای من شو و از آشفتگی حال من برایش بگو و مژده ای از عالم او برایم بیاور. می دانی که اگر‌ صدای نفسش یا حتی عطر تنش را به مشامم برسانی کافیست که به سویش پر بگشایم.
    دلم برای خدایی که دیگران می گویند نه بلکه برای خدای خودم تنگ شده.[enshay.blog.ir]

    نویسنده: مهسا انتظاری
    ارومیه/ نازلو
    دبیر: خانم اکرم حسین نام

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    سازه نوشتاری
    شعر گردانی

    مگر دیده باشی که در باغ و راغ
    بتابدبه شب,کرمکی چون چراغ

    یکی گفتش,ای کرمک شب فروز
    چه بودت که بیرون نیایی به روز

    ببین کاتشی کرمک خاکزاد
    جواب ازسرروشنایی چه داد

    که من روز و شب جزبه صحرانیم
    ولی پیش خورشید پیدا نیم

    بازگردانى:
    فراتر از هر قدرتی,قدرتی دیگر است.هیچ مخلوقی قدرت محض نیست.قادر حقیقی و مطلق خداوند است. منشأ حقیقی نور و روشنایی هم اوست وهر نوری که از سایر پدیده ها ساتع می شود,در برابر پرتو نور حق تعالی نا پیدا و خفی است.
    عظمت و شکوه از ان خداست و همه مخلوقات و پدیده ها جلوه ای از پرتو نور الهی و قدرت او هستند.
    🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛
    نویسنده: رقیه دولتخواه
    دبیر : خانم نعمت اللهی
    دبیرستان :آیت الله مروج اردبیل

  • ۱ نظر
    • انشاء