پیشینه و مفهوم ضرب المثل مگه پول علف خرسه ؟!
مفهوم ضرب المثل:
برای موقعیتی که بخواهیم به کسی تذکر دهیم و یا بگوییم پول اضافی خرج کردن کاراشتباهی است.ا
یا به قولی دیگر : " پول که علف هرز نیست " و بخواهیم جلوی اسراف در خرج کردن پول، و ریخت و پاش را بگیریم ، از این ضرب المثل استفاده می کنیم.
پیشینه ضرب المثل:
جالب است بدانید علف خرس همان زالزالک هست که خرس ها خیلی به آن علاقه دارند.این درخت به طور وحشی و بدون نیاز به کشاورزی و هزینه رشد می کند به همین خاطر می گویند مگه پول علف خرسه ؟!
لازم به ذکر است که خرس انواع علف های هرزی را که بدون هیچ زحمتی در طبیعت می رویند؛ می خورد.
پیشینه ضرب المثل خالی بستن
مفهوم ضرب المثل:
«بلوف زدن ، دروغ خودستایانه گفتن ، سخنی غیرواقع یا ادعایی غیرواقع کردن» آمده است.
و زمانی بکار می رود که کسی ادعایی کند که حقیقت ندارد. به لحاظ رتبه از دورغ پایینتر است. یعنی دروغگویی در جامعه زشتتر از خالیبندی است. فرد خالی بند عملش تا اندازهای قابل چشمپوشی است و حتی با ترحم با او برخورد میشود. زیرا خالی بندی خیلی زود لو رفته و عموماً ضرری برای کسی ندارد. بیشتر، فرد خالیبند خواسته با خالی بندی خودستایی کرده، نداشته یا کار نکردهای را داشته و کرده جلوه دهد.
داستان ضرب المثل:
ریشه این اصطلاح فراگیر به دوره پهلوی و شهریور 1320 باز میگردد که کشور عزیزمان به جفا مورد اشغال و تاخت و تاز روس و انگلیس قرار گرفت. مصادف با ورود ارتش متفقین به ایران، به ارتش ایران التیماتوم دادند که هیچگونه مقاومتی نباید در برابر ایشان صورت گرفته، پادگانها بایستی تخلیه، اسلحهها تحویل و مهمات جمع شوند. دولت وقت نیز به چشم برهم زدنی تسلیم شده و پادگانها تخلیه شد. رضا شاه، مستوفی و تبعید شده و به مدت 5 سال فضای مخدوش سیاسی و اجتماعی بر ایران سایه افکند. در این بین امنیت اجتماعی به علت نبود نیروهای انتظامی جداً مورد تهدید قرار گرفت. از این رو به درخواست دولت انتقالی ایران «آژان ها» اجازه یافتند تا با رخت و لباس نظامی و سلاح سرد و گرم، برای ایجاد امنیت اجتماعی وارد شهرها و راههای کشور شوند. آژانها یا به عبارت دیگر پلیس آن روزگار، دو به دو در کوی و برزن گشت زده و مثلاً امنیت را تأمین میکردند که خود داستانی شنیدنی است. اما آنچه مقصود ماست، سلاح این
« اَمنیه »چیها است.
از آنجا که مهمات تحت کنترل متفقین (عموماً انگلیسها و آمریکاییها) بود و بسیار محدود در اختیار امنیهها قرار میگرفت، در پستها و گشتهای دو نفره، آنکه جَلدتر و زبر و زرنگتر بود سلاحش پُر و آنکه کمی بی دست و پا تر بود سلاح خالی به کمر میبست. به تدریج مردم محل به فراست میفهمیدند که از بین آژانهای محلشان کدامها اسلحه پُر بسته و کدامیک خالی و طبعاً در برخوردهای خیابانی وقتی آژانها آنها را تهدید میکردند که متفرق شوند وگرنه شلیک خواهند کرد، مردم به تمسخر به آژانی که اسلحه خالی بدست داشت میگفتند:«... برو بینیم بابا! تو که خالی بستی. اُولدُورَم بُلدُورَمَت ترسی نداره...» همچنین در نقل و حدیث های خاله زنکی در و همسایه شنیده میشد:« آژان فلانی، شوهر کبری خانم هم خالی بنده ها...!» و از این دست! حتی وقتی همسر آژانی در منازعات زنانه به همسر خود مینازید که شوهرم آژان است و خواهد آمد پدر شما را در خواهد آورد، زن همسایه برای استخفاف او با تمسخر و در حالیکه دستی به کمر زده بود میگفت:« هِه! به کسی بناز که کس باشه! شوهر تو که خالی بنده بدبخت. چه بخت و اقبالی داشتی خواهر...» و قهقه سر میداد... یکی از این آژانها که نامش به بدنامی خالی بندی گرهخورده بود آژانِ چاق و مهربانی بود به نام «اصغر جوکار» که بواسطه دلرحم بودند همیشه اسلحه خالی به کمر داشت.
به تدریج اصطلاح خالیبندی به سایر بلوفهای بی پایه و حرفهای غیرواقع دیگر راه یافته و مردم به هرکه خودستایانه دروغهایی را به هم ببافد «خالیبند» میگویند.
پیشینه ضرب المثل نعل وارونه زدن
مفهوم ضرب المثل:
فریب دادن رقیب
پیشینه ی ضرب المثل:
ضرب المثل قدیمی "وارونه زدن" یا "نعل وارونه زدن"، ریشه در نوعی حیله ی جنگی دارد .
در زمانهای قدیم که نیروی سواره نظام نقش مهمی را در جنگها و ارتش دارا بود، هر وقت گروهی سواره به مقصدی رهسپار می شد، سواران نعل اسبان خود را وارونه میکوبیدند.
دلیل آن این بود که دشمنان آنان گمراه شوند. یعنی برای مثال اگر سوارهها از شمال به جنوب رفته بودند، دشمنان آنان که میخواستند از روی رد نعل اسب ها مسیر را شناسایی کنند، اشتباه می کردند و فکر میکردند اسبسوارها از جنوب به شمال رفتهاند.
این تعبیر از میدان جنگ به فرهنگ عامه سرایت کرد و حالا هم هرگاه کسی رقیبش را با حیله فریب میدهد، میگویند نعل وارونه زده است.
پیشینه ی ضرب المثل "شهر هرت"
مفهوم ضرب المثل:
معمولا زمانی از این ضرب المثل استفاده
می شود که بخواهند نهایت هرج و مرج و بی قانونی را بیان کنند.
داستان ضرب المثل:
منظور از شهر هرت همان شهر هرات است که با آنچه که در کتاب(تاریخ نامه هرات) آمده مطابقت دارد؛ بعد از صدمات و لطماتی که به این شهر رسیده، عاقبت بهدست چهلتن از عیّاران رسید و بقولی ۱۵ یا ۱۸ سال در هرات سکونت داشتند که در تاریخ "عیّاران هرات" نامیده شدند و سلطنت کوچکی تشکیل دادند و قوانین مضحک و خنده داری داشتند. از جمله:
گویند یک نفر برای دادن شهادت نزد قاضی هرات رفت. وقتی اسم او را پرسید، جواب داد حاجی فلان. مدعی او گفت: این شخص دروغ میگوید، حاجی نیست و اگر میگوید به مکه رفته است، از او بپرسید: چاه زمزم در کدام طرف مکه واقع است؟ چون از او پرسیدند در جواب گفت: آن سالی که من به مکه مشرف شدم، هنوز چاه زمزم را نکنده بودند. تا مدعی آمد حرف بزند، قاضی گفت: حاجی راست میگوید. شاید چاه زمزم بعد از تشرف جناب حاجی به مکه واقع شده و قول حاجی دروغی را صحیح شمرد !
نعلبند شهر هرات شخصی را کشته و لذا حکم قتلش صادر شدهبود. اهالی، نزد قاضی شهر رفتند و گفتند:" اگر این نعلبند کشته شود، آنوقت کارهای ما لنگ شده و برای نعل کردن قاطر و الاغ معطل میمانیم. خوبست بجای او بقال را که چندان احتیاجی به او نداریم، حکم قتلش را بدهید." قاضی فکری نموده گفت:"در این صورت چرا بقال را، که او نیز منحصر بفرد است بکشیم؟ از دو نفر،
تون تاب (کسی آتش در آتشدان
می گذاشت) حمام، یکی را که زیادی است دستور می دهم؛ به جای نعلبند بکشند!