نگارش دهم - داستان نویسی
نگارش دهم درس هشتم داستان نویسی
▪️شخصیت: راوی، مربی
▪️شیوه بیان: ساده و طنز
▪️زاویه دید: اول شخص مفرد
نمی دانم به تلقین باور دارین یا نه؟
داستان، از آن جایی شروع شد ، که مربی ما تصمیم گرفت .
تیم بسکتبال رو دور هم جمع کنه و ببره مسابقه بسکتبالِ آسیا، قطعا تصمیم غیر قبولی بود، چون ما آمادگیش رو نداشتم، ها یادم رفت ، در مقابل تیم Lk ، قوی ترین تیم بسکتبال اون دوره .
گفتم اون دوره ، آها ببخشید بعدا میفهمین درخششون فقط تا اون دوره بوده ، خُب برگردیم به داستان .
داشتم میگفتم وارد سالن شدیم ، همه در جایگاهی بودن که باید میبودن .
بجز ما انگار تو یه زمان درست و یه مکان درست نبودیم .[enshay.blog.ir]
قدرت بازی رو نداشتم ، تا اینکه زمان استراحت توی رختن یه اتفاق عجیب افتاد.
مربی وارد رختکن شد، گفت: بیاین نزدیک تر ، نزدیک ، آره نزدیک تر .
هی کرمی از کمد فاصله بگیر بیا نزدیک تر، یکیم بره کامرانی که توی زمینرو صدا کنه ، داردرفشی در پشتی رو ببند .
خُب حالا میخوام راجب راز این بطری بگم اینو زیر اهرام سراسری پیدا کردم ، میدونین چیه؟
میگن ترامپ بیشتر از کیک زرد ، دنبال این مایع بوده ، باور کنین .
این یه معجون خیلی قدرت منده ، اگه یه لیوان از این معجون بخورین ، قول مرحله اخرین که هیچ کسی نمیتونه شکستش بده.
خلاصه بعد از تعریف و تمجیداش ، همه یه لیوان خوردیم، احساس میکردیم شکیل اونیل هستیم توی زمین بازی.
رفتیم توی زمین، هی نخند ، جدی میگم ، بردیمشون ، قهرمان آسیا شدیم ، ورق برگشت، به قول قدیما چلوکبابو ما خوردیم.
همه با افتخار وارد رختکن شدیم، و حسابی به اون معجون افتخار میکردیم.
تا اینکه نه نشد! بگم چی شد؟
ما معجون نخوردیم، ما قول مرحله آخر نبودیم، اون معجونی نبود که ترامپ دنبالش بود، اون یه سوء تفاهم بود.
اون زیر اهرام سراسری پیدا نشده بود.
نه شوخی نمیکنم .
اون آب بود، آره آب شیر، آره درست میگی ما سر کار بودیم.
فهمیدیم بهمون تلقین شده، به خودمون تلقین کردیم، همه چی یه تلقین بود، اما ما ، ما بردیم ، ما .
نویسنده: لاوین علیپور