نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش دهم درس ششم» ثبت شده است

نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و پاک کن

نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و پاک کن

نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشا نویسی - نگارش دهم درس ششم - انشا بلاگ - انشای آماده

قلم سه حرف دارد.اما پاک کن پنج حرف دارد.
قلم مینگارد و می نویسد. اما پاک کن پاک میکند .
پاک کن دل بزرگی و مهربانی دارد. پاک کن زشتی و پلیدی هارا از دفتر زندگی و دنیا پاک میکند.
و برای بهتر زیستن و بهتر نوشتن و زیبا نوشتن فرصتی را هدیه میکند.

به قلم خود وقتی نگاه میکنم ، باید شجاع و توانا و اعتماد به نفس داشته باشم ، باید مراقب خود باشم که دل قلم سنگ و بی رحم و ظالم است.
قلم به من فرصت جبران نمی دهد.
با استفاده از قلم خطاهایم را به صورت خط های زشت و سیاه و بد چهره بر روی قلب سفید و پاک دفترم می گذارم .
پاک کن نرم و نازک و زیبای من قلب سرخ و زیبایی در گوشه چپ سینه اش دارد.
قلم ام را بر میدارم و شروع به نوشتن میکنم .
انقدر می نویسم تا اینکه به جایی بر میخورم که باید خط بخورد و پاک شود و از بین برود .
از پاک کن روشن دل خود یاد گرفته ام که گاهی باید به دیگران فرصت بدهم .
هر کسی جایز الخطا ست،و حق بخشیده شدن و زندگی کردن دوباره دارد.
نوشته ام را همانند ماه سفید و زیبا می نویسم.
و به قلم خود اجازه بخشیده شدن میدهم.
همانند قلبی سفید و زیبا به روشنایی ماه در آوردم تا ماه سفید و زیبای دلم باشد .
من از پاک کن یاد گرفتم که به انسان های خطاکار و پلید فرصت جبران بدهم .من از پاک کن یاد گرفتم که بدی های انسان هارا از دفتر ذهن و دلم پاک کنم.
من از پاک کن یاد گرفتم که همچون ماه سفید و زیبایی باشم و دیگران را ببخشم چرا که انسان جایز الخطا ست.
🌺نویسنده :مهدیه سخایی
🌸مدرسه سمانه
🌺دبیر :سرکار خانم حق نظری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش آسمان شب با آسمان روز

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش آسمان شب با آسمان روز

    نگارش دهم درس ششم - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

    🌝🌚 🌜🌛 🌚🌝 🌜🌛
    شب از نیمه گذشته بود ‌‌،و اسمان سیاهی را به خود گرفته بودو ستاره هایی همچون مروارید ارام میدرخشید .
    اما اسمان روز از داشتن مروارید بی بهره است . اسمان شب ،عروسی همچون ماه دارد که زیبایی تیره و تاری ان را چند برابر میکند .اسمان روز، در قلب خود خورشیدی جای داده است که ان را همچون دریا زلال و پاک میکند و در دل خود پلیدی راه نمیدهد.
    باز هم نوبت اسمان شب شده و باید چند ساعتی را بیداری بکشد ما از خواب نازش بیدار میشود و خمیازه ای میکشید و با لبخندی توصیف نا پذیر ، از بالا زمین را تماشا میکند. [enshay.blog.ir]
    هر چه زمان میگذشت تیرگی اسمان کمرنگ تر میشد و کم کم وقت اومدن اسمان روز بود.
    اندکی بعد ماه دست و پا جمع کرد و محو شد ، اسمان هم تیرگی را رها کرد و همچون دریا ، ابی شد .خورشید خانم دوان دوان امد و روشنایی را به اسمان هدیه داد.
    🌝🌚🌝🌚
    نویسنده: آیدا کشت ورز
    دبیرستان : نمونه دولتی فرشتگان
    دبیر: خانم حسینی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه خودکار با پاک کن

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه خودکار با پاک کن

    نگارش دهم درس ششم - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

    با آنکه پاک کن یک حرف کوچکتر از خود کار است ولی باطن و دل بزرگی دارد ،همه خطاکار اند و حق بخشیده شدن دارند. پاک کن زشتی ها و بدی هایم را از دفتر دنیایم پاک می‌کند و فرصتی دیگر برای آراسته نوشتن سرنوشتن به من هدیه می‌دهد، به خودکار نگاهی می اندازم اری شاید دیگر اعتماد به نفس خودکار به دست گرفتن را داشته باشم ، باید حواسم باشد خودکار دلش سنگ است، فرصتی برای جبران نمی دهد. اشتباهاتم را به صورت خطوت بد چهره ای بر دل دفترم می‌گذارد و مایه رسوایی هم در عالم می شود ،پاک کن نرم و نازکم را با قلب نارنجی اش که در گوشه چپ سینه اش است نوازش می کنم و در جیب لباس درست روی قلبم قرار می‌دهم خودکار را برمی‌دارم ،باید ظرفیت پذیرفتن خطاهایم را داشته باشد تا برای دیگران عبرت شود نه اینکه آنها هم عبرت دیگران شود ضربان قلب پاک کن ضربان قلبم را بیشتر می‌کرد ، کف دستم انگار سیلابی ویران‌کننده به راه افتاده بود فرمان خشک شدند دادم دستم همچون کویر خشک شد خودکار را در دستانم فشردم و شروع به نوشتن سرنوشتم کردم نوشتم تا اینکه به نقطه ای رسیدم باید خط می‌خورد و از بین می‌رفت اما از پاک کن آموخته بودم باید فرصت بدهم ،هرکسی حق بخشیده شدن دارد .
    همچون قلبی زرد به روشنایی خورشید در آوردمش تا خورشید شهر دلم باشد. [enshay.blog.ir]
    🖋️🖋️
    نویسنده: مریم زارع
    مدرسه نمونه دولتی فرشتگان شهرستان مرودشت
    دبیر: خانم آرمیتا حسینی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات

    نگارش دهم درس ششم - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

    به نام خالق باران

    ریاضی و ادبیات
    متن انشاء :
    دنیا، پر است از رویداد ها و مسائل پنهان ، انواع قوانین ؛ و چیزهایی که در آن وجود دارند و هنوز هیچ مغزی از وجود آن ها در دنیا خبری ندارد.
    گاهی ؛ تمام این مسائل کشف شده ، کاملا آشکار هستند و ما هر روز با آن ها سرو کار داریم ولی بر وجود آنها در دنیا هیچگونه درکی نداریم. نیوتون؛ فردی بود که جهان علم بشر را متحول ساخت و درک بیشتری از ساختار فیزیک ، طبیعت ، فلسفه و ریاضی را در جهان علم؛ پدید آورد. بجز نیوتون؛ انسان هایی بوده اند که همواره در تلاش کشف جواب برای سوالات خود بوده اند و این پرسشگری ها از زمان پدید آمدن انسان هوشمند آغاز شده و تا زمان حال ادامه داشته است. ولی نحوه جوابگویی این موجود به سوالات خودش از سوی خودش همواره دچار تغیر شده است.
    و همواره او در آینده ؛ منطقی تر و با جزئیات کامل تری نسبت به گذشته توانسته به سوالات خود پاسخ بدهد و ریاضی این کنجکاوی ها و تحقیقات در مورد دنیا تاجایی پیش رفت که تمامی این دانش ها در مغز یک فیلسوف گنجانده نمی ‌شد وهیچ مغزی نمی توانست پذیرای انواع مختلف علوم باشد. اغلب اوقات بشر پاسخی برای سوالاتی که خودش از خود و اطرافیان می پرسید نمی یافت و در نتیجه ؛ سوالش را در ترس و خشونت؛ رها می ساخت. یکی از راه هایی که بشر برای رفع کنجکاوی ها و رفع نیاز خود به حمایت استفاده می کرد پناه بردن به اتوریته های آسمانی بود که آثار آن در انواع مختلف هنر و ادبیات زمان های گذشته تا به حال مشاهده می کنیم و این دال بر آن است که این انسان ها نیازمند درک و شناخت خود هستند تا دچار اینگونه مشکلات عقیدتی و روانی نشوند. یک فکر آمیخته در ترس و خشونت که غریزه خود را می شناخت و علیه آن اقدام می کرد را در انسان ها مشاهده می کنیم و این به ادبیات نیز راه یافته است زیرا که ادبیات حاصل خلاقیت ها؛ دیدگاه ها و بینش های یک مغز است و آثار ادبی و هنری می توانند بیانگر چیزی باشند که انسان خلاق آن اثر در ذهن خود با آنها سروکار دارد.
    مغز انسان ؛ علایق ، استعداد ها ، ترس ها ، و ویژگی های منحصر به فردی را دارا است که با ادبیات و هنر بهتر درک خواهند شد. در واقع خود واقعی انسان ؛ مغز او است و خود حقیقی او ذهن آن انسان است. ذهن و روان انسان تمام آن چیزی است که ما برای آن اهمیت قائل هستیم و می دانیم که نیاز به درک شدن دارد تا دچار اختلال در عملکرد درست خود نشود.
    مغز؛ دنیا را آن گونه که خودش هست می بیند و این رفتار مغز انسان را در زیبا و یا زشت نامیدن برخی چیزها و توهم برخی انسان ها در وجود واقعی حرمت و احترام در دنیا می توان یافت.
    در واقع؛ تمامی ارزش ها و حرمت های یک جامعه انسانی فقط در ذهن آنها وجود دارد و تمام آنچه که ذهن درک می کند نمی توان گفت به صورت واقعی وجود دارند و این ساختار ایده گرایی درمورد مسائل دنیا در ادبیات با تفکر علم ریاضی که کاملا درمورد مشهودات معین است ضدیت دارد.
    اما انسان دارای آگاهی هایی است که بدون آنکه هیچ عضوی برای فهمیدن آنها از طبیعت داشته باشد آنهارا در وجود خود درک می کند. با وجود آنکه آگاهی های حسی فقط برای ماست می توان گفت شناخت آنها بسیار ارزشمند و مهم است و نقش حیاتی در تعین اهداف و موفقیت ها و برنامه ریزی های یک فرد در زندگی را دارا هستند.
    احساسات وغریزه ها؛ تمایلات و گرایشات در انسان به قدری دارای اهمیت است که اگر درک نشوند و آن انسان بر آن ها آگاهی نیابد ویا آنهارا سرکوب کند به بیماری های مختلف روانی دچار خواهد شد و باید روش هایی برای درمان مشکلات روانی خود بیابد. این ابعاد درونی یک انسان ؛ با هنر و ادبیات توانایی بیان شدن پیدا خواهند کرد و دیگر نا گفته نخواهند ماند. دیگران نیز می توانند آن آثار ادبی را بخوانند و آن ها را از دیدگاه خودشان بررسی و مورد تحلیل قرار دهند. همانگونه که علم ریاضی درک بسیار وسیع تری از دنیای خارج را به ما می دهد؛ ادبیات و هنر نیز مارا در درک ابعاد درونی خود یاری می رسانند‌. ادبیات فقط به بیان وضعیت های روانی انسان ها در قالب های مختلف نمی پردازد بلکه درک یک انسان از هر آنچه که هست را دگرگون خواهد کرد.
    ادبیات ؛ می تواند بشر را از خطر دچار شدن به خشک نگری؛ اختلال دو قطبی و تجزیه شخصیت دور نگه دارد درحالی که علم ریاضی چنین توانایی ای را ندارد‌.
    ادبیات علم را با زبان هنر به علاقه مندان خود می رساند .
    اگر ما بخواهیم درک درستی از دنیای خود داشته باشیم؛ باید انواع مختلفی از علوم را بدانیم هرچند علاقه داشتن به یادگیری بیش از یک علم ممکن است برایمان سخت باشد. قطعا انسان های زیادی هستند که مانند من فقط به یک علم واحد علاقه مند باشند ؛اما محدودسازی برای تفکر یک نوع حماقت بر علیه خودمان است.
    ☘️☘️☘️☘️☘️☘️
    نویسنده: آوات همه ئی
    دبیر: آقای احمد مجید زاده

    ____________________________________________

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات

    نگارش دهم درس ششم - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

    ریاضی بازی با اعداد و ادبیات بازی با واژگان است.
    ریاضی در کنار ذهن ما میشیند و ادبیات در روح ما همبازی میشود. در ریاضی تمام X های مجهول دنیا را پیدا می کنیم و در ادبیات به دنبال معنی شعر و آرایه میگردیم.
    در زندگی بعضی افراد مانند عدد در ریاضی،طبیعی و بدون رادیکال و جذر هستند،ولی بعضی دیگر انگار آرایه جان بخشی اند چون هیچوقت خودشان نیستند. بعضی از آدم ها بغض میکنند و لبخند میزنند.
    بعضی آدم ها مانند فعل های ادبیات در جمله برای زندگی واجب اند ولی بعضی دیگر مانند فرمول سخت ریاضی اند و فقط برای اذیت کردن اطرافیانشان ساخته شده اند.[enshay.blog.ir]
    بعضی افراد آرایه اغراق دارند و بعضی دیگر مثل اعداد صحیح هستند.
    با زندگی فقط باید ساخت به همان اندازه که با ادبیات و ریاضی میتوانیم کنار بیاییم.
    🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️
    هانیه بهمئی
    مدرسه نمونه دولتی فرشتگان
    پایه دهم انسانی
    سرکار خانم آرمیتا حسینی

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه مقایسه مادر با باران

    نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه مقایسه مادر با باران

    نگارش دهم درس ششم - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

    ای آنکه تویی صبور خانه
    ای تویی شمع و فروغ خانه

    می خواهم کسی را با چیزی مقایسه کنم که خیلی برتر از اوست و قلمم از توصیفش عاجز است.
    مادر مثل باران است. بارانی که برای زنده شدن موجودات دیگر از جانش مایه می گذارد. باران وجودش برای همه زندگی است. مادر درست مثل باران است پاک بی ریا صاف صادق فداکار و سر شار از زندگی مثل باران می بارد و رنگ زندگی را تغییر می دهد.
    باران به گل و غنچه و زمین و ..... می آموزد مادر به من یاد می دهد مادر درس عشق و زندگی محبت بی ریایی را یاد می دهد.
    وجود هر دو آنها باعث تشویق به ادامه دادن است.[enshay.blog.ir]
    باران می بارد و وجود زمین را پاک می کند و مادر می گوید و وجود من پاک میشود.
    گل و غنچه و زمین و حیوانات زندگی شان را مدیون باران هستند من هم زنگی ام را مدیون مادرم هستم اگر او نبود هیچ کس به جلو هدایتم نمی کرد و من در جای خودم ساکن بودم.
    ✨✨✨✨✨✨✨✨
    نویسنده: یگانه زارع
    دبیرستان نمونه دولتی فرشتگان مرودشت
    دبیر: سرکار خانم آرمیتا حسینی

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم مقایسه قلب و سنگ

    نگارش دهم درس ششم

    موضوع: مقایسه قلب و سنگ

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    آیا تا به حال از ارتفاع سقوط کرده اید؟ یا در کودکی با دوچرخه بر روی جدول سخت خیابان افتاده اید؟ یا مثلا سرتان به دیوار خورده است؟ اگر هریک از اینها را تجربه کرده باشید؛ می دانید که سنگ سخت است و دردناک.گویی کینه ای بزرگ در درونش هست که در این حد سخت است و او دشمن نرم ترین و لطیف ترین چیز روی زمین است یعنی قلب. لطیف از این نظر نمی گویم که همچون پر طاووس و پنبه، نرم است بلکه از این نظر که سرشار از لطافت و احساس است برخلاف سنگ که درونش کینه را بزرگ کرده و پرورش داده است. این لطافت تا زمانی است که ما احساس و مهربانی را در وجودمان نکشیم. من هر روز قاتل های زیادی را میبینم که احساس خود را کشته اند و قلبشان همچون سنگ،سخت شده و ذره ای احساس از آن بیرون نمی ریزد و گویی جعبه ای است گرانبها که کلید قفل آن را کسی ندارد.[enshay.blog.ir]
    قلب هم مانند سنگ کثیف می شود و چرک می گیرد و اگر آن را تمیز نکنیم ظلم،حسادت،نامهربانی و بدخواهی در آن رشد می کند.
    قلب ممکن است مانند سنگ های فرش شده روی خیابان لگد مال شود اما خدا نکند این روز فرا برسد. عزیزانم نگذارید هر کسی رمز قلب شما را بلد باشد.بیاید و همانند سنگ های خیابان از روی آن رد شود.قلب حرمت دارد و قیمت آن با سنگ های خیابانی قابل مقایسه نیست...
    سنگ می تواند مثل قلب نرم شود اگر به آن توجه و محبت شود که گفته اند:از محبت خارها گل می شود.
    و یادمان باشد که حواسمان به آدم هایی که قلبشان چرک گرفته باشیم و گرد و غبار را از روی آن پاک کنیم.
    مراقب قاتل هایی هم که قلبشان همچون سنگ سخت و بی روح شده هم باشیم . اینها اگر دوباره نرم نشوند بزرگ ترین خطر برای بشریت می شوند زیرا اگر احساس بمیرد خیابان ها پر می شوند از سنگ های بی احساسی که ممکن است سر خیلی ها را بشکنند و بوی محبت را از این روزگار پاک کنند.
    کمی با این قاتل ها مهربان باشیم. با دانه ای و با یک ابپاش بر روی این ها گلی بکاریم تا شاید دوباره سبز و سرزنده شوند.

    نوشته: پریا تیموری
    دبیرستان شهدای اقتدار ملارد
    دبیر: خانم اسکندری

  • ۳ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم مقایسه ساعت مچی و دستکش

    نگارش دهم درس ششم

    موضوع: مقایسه ساعت مچی و دستکش

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    شاید همیشه سریع به این ور و آن طرف می دوم ، شاید خیلی سریع حرکت می کنم ، شاید همه از رفتن سریع من وحشت زده اند .
    شاید شایدهای زیادی در وجود خود داشته باشم اما هرگز آن دستکش که قل دیگر خود را گم کرده بود را فراموش نخواهم کرد.
    من ساعتم خب،...ساعتی هستم که عقربه داشتم ، باطری را درون خود محافظت کردم ، بندی شفاف و سالمی داشتم که تا به حال به نزد هیچ دکتری نرفته بود و همچنین در کنار دوستانی که رنگ های لباس هایمان هم خانواده یک دیگر بودند جمع بودیم و با صدای تیک تاک تیک تاک با هم اسرار جهان را به گوش دوستان می رساندیم .اما اینها را فقط داشتم و الان حالت و قالب یک ساعت را دارم و همچنین دوستی به نام دستکش که وضعیتش بهتر از من نیست، دارم پس می توانم بگویم که او شباهت هایی با من دارد.زیرا قُلش را از دست داده و پنج تا عقربه های کلفتش نصف شده اند و دگر نمی توانند حرکت کنند و ثابت مانده اند چون باطری که اسمش برای من خیلی عجیب است و به گمانم نامش دست بند را ندارد. بنابراین او فقط بافت یک دستکش را دارد و در کنار دوستی به نام ساعت مچی نشسته است.
    هر چه باشد ما در کنار هم درون نخبه ها و بزرگان زباله ها نشسته ایم و هراسان از وقایعی که بر سرمان خواهد آمد .اما هر چه باشد باطری دستکش با نبض و دستور و جنبش قلب کار کرده ولی باطری من با حس و حال مغز شروع به کار کرده بود. با اینکه او از نوادگان قلب و من از نوادگان مغز هستم او هیچ محبتی را نشان نمی دهد و من هر ثانیه با او سر صحبت را باز میکردم. گویا محبت مغز چندین برابر قلب است.اما چون این اسم پراز احساس بر روی دستکش است همه انسان ها این قلب بی تجربه و احساس و وجودی از سنگ یعنی دستکش را انتخاب و نوازش می کنند.[enshay.blog.ir]
    آه ! تفاوت و شباهت های این آدم ها با چه چیز هایی سنجیده می شود. آنها می گویند تو شیء خطرناکی هستی . برای اینکه من به آغوش خرابی ها رفته ام خب دستکش هم دادهایش را به باد داده، اگر من غول هایی را به نام آدم را می ترسانم خب او هم با پرتاپ گلوله و بمب های برفی دل دوستم آدم برفی را به درد می آورد ، اگر من هنگام بغل کردن زمین صورت شیشه ای ام می شکند خب این بافت هم با رفتن به نزد لباس سفید زمین سرش یخ می زند و قلبش می ایستد. اما عقلم به من می گوید:(( اینقدر بهانه نیاور! برای فرزندان آدم و حوا مهم سازنده و خلق کننده تو و دوستت است. زیرا نقاش دستکش مادری فداکاری بود که برای فرزندش با همان دستان پینه بسته اش و ناتوانش که از دیده فرزند جاهلش پنهان کرده بود آن دستکش را بافته است. هر چند اگر این دستکش نقاب بر روی خشم و کینه اش گذاشته باشد اما باز این دخترک او را با تمام وجودش لمس می کند و با بوسیدن دستکش ها به یاد دستان پر از مهر مادرش می افتد گرچه دستکش عضو و خانواده ویرانی ها باشد. حال سازنده تو چه کسی است ؟ آری همان دستگاه و ماشین هایی که از جنس نفت هستند تو را ساخته اند . پس این را قبول کن که اگر تو هزاران برابر بهتر از او باشی باز همه ی عالم او را به عنوان سرور انتخاب خواهند کرد.
    اما خالق شما چه کسی است؟ آیا خالق شما همان نقاش ماهری است که عالم را بادقت نقاشی و رنگ زده؟ آری نقاش شما انسان ها همان خداوند متعال است پس به خاطر همین انسان ها همدیگر را دوست دارند زیرا می دانند که نقاششان چه کسی است.

    نوشته: مائده کمار
    دبیرستان شهدای اقتدار ملارد
    نام دبیر: خانم اسکندری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس ششم مثل نویسی با موضوع زرافه و میز

    نگارش دهم درس ششم مثل نویسی

    موضوع: زرافه و میز

    مثل نویسی موضوع زرافه و میز - مثل نویسی - نگارش دهم - نگارش دهم درس ششم - انشا - نگارش - انشای آماده - انشاء - esmha.blog.ir

    مراحل نوشتن:

    • در ابتدا فکر می کنیم هیچ تناسبی بین این دو وجود ندارد اما با کمی تامل در می یابیم
    • که هر دو چهار پا دارند باریک دراز
    • زرافه جاندار است اما میز بی جان
    • هر دو حرف " ز "دارند.
    • میز ساخته دست انسان است اما زرافه خیر
    • هیچ کدامشان شعور ندارند
    • برای دست یابی به ارتفاع سوار هر دو می شوم
    • سر چشمه هر دو طبیعت است
    • و ...

    متن تولیدی:
    سرش را با افتخار بالا می گیرد یکی از بلند قدترین حیوانات کره خاکی با ابهت به اطرافش نگاه می کند چیزی شبیه به یک حیوان ساکت در گوشه ای زیر درختی جا خوش کرده بود چقدر در نظرش حقیر می آمد با تفاخر خود را به بالای سرش رساند چه خنده آور بود حیوانی چهار پا که از گردن و سر هیچ خبری در وجودش نیست چرخی در اطرافش زد و لکدی بر پهلویش و با پوزخنده ای اسمش را پرسید
    آهی بلند کرد سکوتش را در هم شکست و گفت من میز تحریرم چهار پای بلند و لاغر دقیقا مثل خودت دارم انگار خالق هر دو ما یکی است خال های من آرام آرام مثل خال های بدن تو بر بدنم پیدا می شود از تنه درختان ساخته شده ام خواستگاه ما هم یکی است در اسم هر دو ما حرف ز دارند. ..
    از خنده ات خوشم نیامد گاهی اوقات طفلی کتاب بر پشت من می گذارد علم می آموزد گاهی میز کار اتاق پزشکی می شوم که در سلامت انسانها می کوشد و هزاران فایده دیگر شما چطور؟ !!
    لبخندی به زرافه زد و گفت شتر گاو پلنگ چطوری؟ !
    زرافه شرمگین شد و سرش را پایین انداخت و با لبخند گفت چرا شتر گاو پلنگ؟!
    میز گفت بیا کنار من بنشین تا برایت بگویم....

    نوشته: ملک محمد شاه ولی - دبیر نگارش ، خوزستان ، ایذه 

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع دیوار و تنهایی

    نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه

    موضوع: دیوار و تنهایی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    انسان های تنها مثل دیوار سرد و بی روح هستند.
    دیوار و تنهایی رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارندفردی از تنهایی تکیه به دیوار سرد می زند ،دیوار تنها تکیه گاه تنهایی هاست‌‌.
    دیوار مانند حصاری برای انسان است که وقتی در بیابانی بی آب و علف نشسته ایی به دور خود بکشی فقط برای ترس از تنهایی؛تنهایی واژه بسیار غریبی است.
    بعضی اقات تنهایی ها را دیوار پر می کند با واژه هایی که روی آن نوشته می شوند یا اینکه روی دیوار خط های روز های تنهایی را بکشی...
    چه دردی میکشد دیوار از این همه واژه های غریب[enshay.blog.ir]
    دیوار ها انواع مختلفی دارند:
    دیوار خانه...دیوار مدرسه...دیوار بغض و دیوار تنهایی...
    وقتی تنهایی،وقتی از همه آدم های دور ورت خسته ایی و آنها مدام جلو چشمانت رژه می روند که به گفته ی خودشان ادای آدم های خوب را در می آورند
    آنگاه باید با همان خشت های تنهایی دیواری دور تا دور خودت بکشی که تنها تو بمانی و هوایی برای نفس کشیدن.

    نویسنده:یاسمن عالی نژاد
    دبیر: سرکار خانم مجیدی
    دهم معارف اسلامی شهید مطهری
    استان لرستان(خرم اباد)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۵ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع روح و سایه

    نگارش دهم سنجش و مقایسه

    موضوع: روح و سایه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    اوبود هرجا ،همه جا و یا گاهی هیج جا!
    او بود در حال نبودنش،مرا دنبال می کرد،قدم به قدم، پا به پا وحتی گاهی من سکوت می کردم او پرحرفی می کرد!!
    مانند سایه ای،سایه ای که بودنش را پشتم احساس می کردم اما هرگاه دست دراز می کردم لمسش کنم سرمای نبودنش را لابه لای انگشتانم احساس می کردم درست ،درست مانند زمانی که لابه لای این انگشتان را دستان مادرم پر می کرد اما حالا فقط و فقط روحش بود.
    روحی که گاهی مرا سفت می چلاند و گاهی مرا بین زمین آسمان رها می کرد
    آیا گاهی شده سایه تان را در آینه ببینید اما تا رویتان را برمی گردانید خبری از سایه نباشد؟
    آگر شده که شاید بتوانید درک کنید شباهت و تفاوت یک وجب از احساس روحی که مانند سایه دنبالت می کند اما تا چشم کار می کند هیچ گاه نیست.!
    بودن و نبودن!مسئله این است .
    سایه ها هستند تا زمانی که روشنایی روز باشد مانند روحش ،سایه در کل روز تا زمانی که قدم هایت را استوارو محکم برمیداری و به پشت سر نگاه نمی کنی هستند و هیچگاه ناپدید نمی شوند دقیقا مانند روح گرمش.

    که روز ها پشت به پشتت می آید،در کارها وتصمیم هایی که گاه به فریاد هایم وگاه به چشمان ذوق زده ام منتهی می شود.
    اما شبها .شبهایی که من به پهنای صورت اشک می ریزم و یا گاهی صدای هق هق دخترانه بغض دارم گاه در سینه وگاه در بالش خفه می شوند.
    آن موقع ها نیستند،نه سایه ونه روحش،زمانی که من از تاریکی شب می ترسم نه سایه ای هست که پشتم را گرم کند و نه روح مادری که مانند کودکی ام سرم را سینه اش پنهان کند.

    ومن چنگ بزنم به پیراهن گلدارش،گل هایی که هیچگاه چشمه اشک وجود من آن ها را سیراب نمی کند.
    اینجا فقط می ماند روح مادری که سایه وار هوایت را دارد.
    قدم می زند،مانند سایه!
    هست و یا گاهی نیست مانند سایه!
    اما تنگ نمی شود یا نمی گیرد از نبودش این دل،سایه را می گویم!و خدانکند بگیرد روزی دختری دلش برای آغوش گرم که نه
    اما دلش برای گرمای حمایت روح مادرش تنگ شود.
    خدا نکند:)

    نویسنده:زینب وحدانی
    منطقه:تولمات، دبیرستان الزهرا
    دبیر: خانم نوروزی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء