موضوع انشا: ملوانان گم شده در دریا
مقدمه: به قصد صید راهی دریا شدیم؛اما در میان راه پمپ موتور لنج دچار مشکل می شود ،پس از اینکه موتور لنج مشکل پیدا میکند به وسیله بی سیم درخواست لنج کمکی می کنیم اما ۸ روز طول میکشد تا لنج کمکی به ما برسد که در این مدت آنها در آب های آزاد سرگردان بودند و نتوانستند کاری به حال ما بکنند.
بدنه: با وجود غذایی که داشتیم اما همچنان واهمه داشتیم که نکند کسی به کمک ما نیاید !
در همان حین بارش شدیدی صورت گرفت به طوری که یک متر جلوتر خودرا نمی توانستیم ببینیم ،بر اثر بارش شدید لنج شکسته شد و بنزین رو به اتمام بود بنابراین تصمیم گرفتیم که تا قبل از غرق شدن لنج از قایق بادی استفاده کنیم .سه روز در قایق بادی ماندیم تا اینکه ناخدا با همان چشمان سرخ شده از هرم آفتاب فریاد زد:
ناخدا:کوهی را میبینم
حبیب:راست میگوید ،من نیز آن جزیره را میبینم؛خداراشکر،خداراشکر
ملوان۳:به گمانم به خاک عمان رسیده باشیم ،ساعت ها و ساعت ها به افق به دنبال خشکی میگشتیم .
فاصله زیادی با ساحل نداشتیم که تصمیم گرفتیم ۱۵ کیلومتر باقی مانده تا ساحل را شنا کنیم .
پس از رسیدن به ساحل با دونفر از جنگلی های آن جزیره برخورد کردیم!روبه ناخدا کردم و گفتم:«ناخدا به گمانم در عالم توهم به سر میبریم مگر نه؟آخر مارو چه به جزیره و آدم های جنگلی اش؟
_ نه،گویا اتفاقاتی افتاده که ما ازش ناآگاهیم
_انگلیسی صحبت کردن من گرچه چنگی به دل نمیزد اما لااقل میتوانیم گلیممان را از آب بکشیم بیرون
_فکر بکریست
پس از کمی پرس و جو متوجه شدیم که هفته هاست که در اقیانوس هند شناور بودیم و آب ها مارا به شرق آفریقا ،جزیره کنیا رسانده است!
ناخدا:میدانم که همه شماها از این ماجرا متحیر هستید اما من به این آیه که «الله یحی و یمیت» ایمان دارم پس اگر قرار بود بمیریم باید از همان اول که کشتی شکست غرق میشدیم .
حبیب:حقا که «الا بذکر الله تطمن القلوب» ،با این صحبت ها مرا دلگرم کردی.
نتیجه: پس از سه ماه سختی و ناامیدی باکمک ساحل نشینان کنیا و روبرو شدن با پلیس محلی و با تلاش های بی وقفه کشورمان ،به میهن عزیزمان ایران بازگشتیم.
موضوع انشا: کشتی سانچی
دلیران این بوم و بر، همان آزاده مردانی که از جام خونین خود وجود تشنه ی ایران را سیراب کردند با آتش ها و آوار ها و شورش ها آشنایند ما طعم تلخ جنگ ها چشیده ایم و به مشقت و سختی ویرانه ها آباد ساختیم .چند سالی است که آرامش از این سرزمین روی برگردانده و دریفا که در طغیان روزگار قلب ها سکوت هرج و مرج را ستون وجودشان کرده اند.
در آن هنگام که پلاسکو آتش گرفت، افسوس ها خوردیم و بسیار گریستیم. اما چندی بعد اندوهش را به خاک سپردیم و فراموش کردیم.درآن هنگام که کرمانشاه به یک ثانیه ویران گشت،قلب ها آزرده شدو افکار پریشان.اما حال کسی نیست که ایشان را دریابد، زیرا فراموشی دردیست بس دردناک که همه به آن گرفتاریم.
یک دریا بود و هزاران دل تپنده و میلیون ها چشم انتظار.افسوس که این آتش چه بی رحمانه و خشمگین آرزو ها را درهم گسست .آری این آتش چه ظالمانه ،قلب ایرانیان را شکست و اشک مادران دریا دلان را زیر پا افکند. این دریا نوردان بسوختند و برفتند و خاموش شدند،اما یاد و خاطرشان، تا ابد در قلب ها روشن و پر نور است.
ای مردم ،تا ابد جامه سیاه برتن کنید.سرنوشت این سرزمین با تار و پود مرگ رقم خورده است .سرپناه این دلاوران آسمانی است به ظلمت غم و اندوه و به رنگ عاشقانه های خاموش.ای مردم بغض های نشکسته را بشکنید و از مرگ بگویید.از اقیانوس بی رحم، از آتش ،از تنهایی همسر و از پدری که رفت و دگر نیامد.
خداوندا این جهنم را گلستان ساز.خداوندا به سرنوشت تاریک این انسان ها رنگ خوشبختی و محبت عطا کن .خدایا! برای خاموشی تلخ این دلاوران ترانه ی تنفسی شیرین بسرای. خدایا! روح عزیزان از دست رفته در آتش دریا را نزد خود به بالاترین درجات مقدر بگردان پروردگارا! آرزوی من این است که ابر گریه ها ببارد و رودی به نام دریانوردان بر دامان سیاه مملو از اندوه این سرزمین جاری شود.
سحر خوشه چین