موضوع انشا: تواناترین
رفتم و رفتم تا به دریا رسیدم، دریا چه نام زیبایی ؛حتی زیباتر از مروارید درونش و غروب ساحلی تناهیئش.
باهر موج دریا ،مهربانی و بخشش بر دلم موج میزند ودریای دلم مواج می شود پراز موج های محبت،معرفت،مهربانی
صدای شکستن کمر غرور موج هایی که،به صخره می خورند چه زیباست .زیبا برای کسانی که همان موج بهترینشان را از آنها گرفته است. وقتی در کنار دریا روی شن های خوشبختی قدم بر میدارم پاهایم خیس از بخشندگی و خوشبختی دریا میشود و منشاء آن که قلب دومت است تمام وجودت را می گیرد.
بخشندگی دریا اینگونه است ببخشش از صدف و مروارید رنگارنگ از اعماق وجودش و از قلبش مثلث برمودا است .
ولی آمدن مرواریدبستگی به جهت وزش باد داردکه موج خوشبختی را به کجا ببرد ولی گاهی هم به جای موج خوشبختی موج آرزو بر به ساحل زندگیت می آید و لنگر می اندازدو هرچه که موج خوشبختی از آن سوی سرزمین آرزوها برایت آورده بود را با خود می برد ،یا شاید چیز هایی را ببرد که خودت دست به یقه با زندگی شدی و خونت را کثیف کردی ولی بدان صخره انتقامت را از موج میگیرد . ناگهان نسیمی وزید و گفت: بیا وبا من بیا وتا انتهای زندگی روی پل خوشبختی قدم بزنی .این دریا همان دریای قاتلی است که ماهی آرزویت را در خشکی بدیش غرق کرد .دستم را به سوی نسیم بلند کردم .ولی نسیم هم مرا ترک کرد،ترسیدم که بعد از نسیم که می آید. ناگهان طوفان آمد و گفت:دیدی که در چند ثانیه چگونه نسیم را از بین بردممن همیشه پیروز این میدانم ؛من میتوانم بار خوشبختی را با خشونت از ساک زندگی بیرون بیاورم . من به دنبال طوفان رفتم ولی درهمان حال طوفان غیبش زد.
وخورشید از پس ابر کینه بیرون آمد و گفت :من تا به حال در زندان غم طوفان اسر بودم ولی با دستوره پادشاهم به دنبال تو آمدم.من میتوانم گرمای ثروت و مقام و زیبایی را بر زندگی ات بتابانم و یخ سردی و افسردگی گذشته ات را آب کنم .تنم را به آفتاب سپردم و اوهم رفت و بعد از آن سرما آمد و گفت:من میتوانم درب یاس و ناامیدی زندگیت را با کلومی از یخ ببندم و لباس غم گذشته را از تنت بیرون بیاورم ناگهان سرما هم رفت،و دیگر پس از آن کسی نیامد براستی که من در این دنیا و در میان این همه قدرت ناتوان هستم در آخر کدام یک قوی ترین هستند. همان لحظه که در حال تامل بودم موج خوشبختی آمد و روی شن های دریا نوشت خداوند است که پادشاه همه ی ما ست و او تواناترین است وتمام ما پدیده ها تحت سلطه ی او هستیم.
آنگاه بود که فهمیدم بزرگترین نعمت و با ارزش تر از مروارید خوشبختی داشتن پروردگاری مهربان است.