موضوع انشا: تفاوت (طنز)
من عاشق هوای بارانی هستم.هوای بارانی به به!فکرش رابکن درخیابان هموار راه بروی وراه بروی وراه بروی وهمچنان راه بروی ودیگر راه نروی چون چراغ سبز است وصاحبان ماشین ها مثل زندانی هایی که همین الآن اززندان آزادشده اند،جدوآباد ماشین راجلوی چشمشان می آورند.
البته!وصدالبته!همه ی اینهایی که گفتم را عمرا توی خواب هم نمی بینید.آاا،یذره مبالغش زیادشد.خب توی خواب که می بینید ولی توی واقعیت امکان نداره،آخه اصلا به اردبیل میاد خیابوناش صاف وهموار باشه وچاله نداشته باشه؟؟؟!!!
اگه بخوای توی خیابون خیلی رمانتیک راه بری وحواست به خودت نباشه تابری به سر کوچه برسی توی 88128567700تاچاله افتادی وباید عین موش آب کشیده توی خیابون راه بری.حالاتوی88128567700تاچاله هم نیوفتادی،کلاغ ها!کلاغ های بی فرهنگ ومزخرف!همون هایی که وقتی عینک بوووووووووق تومنی زدی وداری توی خیابون راه میزی وداری آسمونونیگا میکنی وکفتر میپرونی،یهویکیش میادوباهدف گذاری خیلی دقیقی میادخودشو دقیقا روی چشمت خالی میشه وگورشو گم میکنه!!![enshay.blog.ir]
حالاکلاغ هاو چاله هاهم بگذارند مثل فیلم ها بشود امان از دست این باد بدجنس که اگه مثل فیلم های پلیسی از کنار دیوار(بارعایت شئونات اسلامی،مراجعه شودبه فیلم های پلیسی ببینید چطوری راه میرن)نری وچترتو عین اسلحه گرم نگیری،باید چندثانیه ی دیگه توی جنگل آمازون باشی وباشیرهای خوشگل همنشین بشی وبراشون قصه ای که مامان بابای خاله ی نداشته ی عمه ی حضرت بوووووووووق تعریف میکردوتعریف کنی که تهشم میفهمی دوساعته داری قصه ی رستوران زدن برادران بوق داش کسن ویله درق به جز برادر وسطی(احدنه اسدهم نه،فرزانه هم که دختر بودحالا بیخی......)روتعریف میکنی وتوسط همون شیر خوشگلا تبدیل میشی به پارچه های گل منگلی که عمه ی بابای ناصرالدین ساه می پوشید.
به نظر من چاره اینکه واسه ی کلاغ ها کلاس گیتار بذارن؛خب کلاغ هاهم حیوونن دیگه دلشون میخواد.اگه اینطوری سرشونو گرم کنیم دیگه ازاین خرابکاری هاهم نمیکنن.
چاله ها روهم که مردم یه سرانگشت فرهنگ داشته باشن باهاش بسازن و به همین قانع باشن.
برای گزینه باد هم نظر خاصی ندارم وترجیح میدم آقای ظریف توی مذاکرات 5+1باسران گفت وگو کنن.
هانیه واثقی
پایه ی هشتم،دبیرستان استعدادهای درخشان فرزانگان1،خانم فرامر