موضوع: صدای لالایی مادر
صدایی آشنا مرا به خود می آورد صدایی که یاد آور خاطرات ساده و کودکانه ام است
صدایی سرشار از عشق ومحبت
که آرام آرام ذره ذره وجودم را لبریز از عشق می کند صدایی که تمام خستگی ام را از بین می بارد خستگی این دنیا ی بی رحم
آری این همان صداست صدای تک دانه فرشته زندگیم مادرم
مادرم قهرمان زندگیم است
وعاشقانه می پرستمش
او همان کسی است که زیر این آسمان بی مهری ها تنهایم نگذاشت
ببخشید اگر سرت داد زدم ببخشید
خسته ام از این دنیا خسته خسته
میگویند خدا در زمین نیست اما من خدا را در چشمان مادرم دیدم.
نوشته: یاسمن
موضوع انشا: صدای لالایی مادر
به نام کیمیاگر هستی
یادش بخیر! نیمه های شب بود.سقف دنیا مشکی شده بود و چراغ های اسمان هم خاموش بودند.خانه گلی که ،بادست پدربناشده بود توان مقابله با هیاهوی بادی را که فضای خانه را پر کرده بود نداشت.
خشم عجیبی در باد بود.جرقه های اسمان وحشت و ترس ،طفل چند ماهه را دوچندان می کرد،وحشت و ترس در دل کودک شعله ور بود از تاریکی شب ؛از تنهایی بیم داشت.
ناگهان،مویه کردن های کودک خاموش شد،نجوای خاموشی از کنار گهواره به گوش می رسید.بر چهره معصومش خنده گنگی نقش بسته بود.صدای گام های کسی ب گوش می رسید باهرقدمی که بر میداشت هیاهوی باد را شرمنده میکرد،مگر ان شخص چه کسی بود؟ناگهان در چشمان معصومش تصویر مهربانش نقش بست.مادر با چشم های مهربانش با محبت و هزاران ارزو ،باعشق ،با عشق خدایی،با عشقی که خدا در دلش گذاشته بود به صورت پاکش می نگریست.
مگر مادر در صورت جگر گوشه اش چه می دید؟لحظه ای در فکر فرو رفتم و با خودم گفتم:ایا کسی که تمام امیدهای مادر است اگر روزی مادر پیر و ناتوان شود در نیمهوهای شب،فرشته مهربانی پرستار کودکی ها،در خواست اب کند او با دل و جان اب در دست او می گذارد؟
ایا این شب ها را به یاد می اورد؟نکند فراموش کند؟ وای خدای من نکند تکه ای از مروارید درونش بشکند؟خشم خدا را چه کند.چ کسی جلوی مویه کردن های اسمان را بگیرد؟؟
با دیدن مادر تنها می توان ثابت کرد در جسم ما قلب وجود دارد. وقتی کسی مادر می شود همه از عشق او به پاره وجودش،مهربانی ها و فداکاری او سخن می گوین ایا زمانی هم که اسم فرزندی در میان می یاید یاد عشق فرزندی می افتند؟یا شاید هم یاد لرزش های اسمان یا مویه کردن های اسمان بیفتند؟ نمی دانم!.....
دلم گرفت و با بغض به مادر می نگریستم،لحظه عجیبی بود مادر کودکش را بر روی پاهایش گذاشت و از شیره وجودش به او طعام داد .همه چیز به سجده به پاهای مادر افتاده بودند!
چه کسی تمامی وجودش متعلق به توست.
اری،اینجا بود که واژه مادر برایم معنا شد.مادر مانند مادرخورشیدی است که تمام وجودش را وقف فرزندانش می کند.خورشید مادری هیچگاه غروب نخواهد کرد.الان میتوانم درک کنم لالایی های مادرم برای چه بود؟؟
برای زپانی بود اگر خواستم درشتی کنم به یاد بیاورم چه کسی تا نیمه های شب در کنارم بود،پرستارم بود؟چه کسی با من می نگریست چه کسی با من می خندید؟چه کسی زمانی که مریض بودم او هم با من مریض می شد؟
کسی که تمامی وجودش وقف من شد جوانی اش.زیبایی اش و تمام زندگی اش.کسی که چین و چروک های روی صورتش دفتر خاطرات بچگی هایم است. کسی که همیشه وقتی غذا روی سفره کم بود مادرم جلوتر ازهمه کنار می کشید و سیر بود.کسی که لا عشق به به نگاه می کرد و من با خشم به چهره ان می نگریستم!
مادر فرشته روی زمین است که نه تکرار میشود ک نه تکرای.شجاع کسی است که جلو همه دست و پدر و مادرش را می بوسد نه سنگ قبر ان ها را!چون می داند سنگ قبر احساس ندارد.
مادر وقتی پیر می شود مانند بناهای قدیمی می شود که ارزشش از همه اپارتمان و برج های جدید بیشتر است پس محبتت را به پای کسی به ریز که با تمام بدی هایت صدایت می کند دخترم.دوستت دارم فرشته زمینی.
مادر ای پرواز نرم قاصدک مادر ای معنای عشق شاپرک
ای تمام ناله هایت بی صدا مادر ای زیباترین شعر خدا
به سلامتی همه مادران که خدای روی زمین هستند
موضوع انشا: صدای لالایی مادر
صوت دلنوازی گوش هایم را نوازش میکرد، آن صوت، لبریز بود از عشق و محبت، مهر و صداقت و فر و فرزانگی، آری! این صدا، صدای لالایی مادرم بود.
مادر، این نعمت بلند آوازه وارجمند،انیس و یاور دلبندش، از همان آغاز حیات کودکش، دلبندش را با این صوت پرورش میدهد.
این صورت شامل :راه و رسم زندگی، پستی و بلندی هایش و اندوه وخوشحالی زندگی را، با زبان کودکانه فرزندش را نصیحت میکند.
این صوت برای رسیدن به زندگی ای جمیل و زیبا تا انتهای حیات بسنده است.
اگر با این اصول پیش بروید، میتوانید به رستگاری دست پیدا کنید، و عطای پروردگار و مرحمت اطرافیان را نصیب نفس خود کنید.
مادر فرشته ای است، که از آسمان برای آموختن اخلاص به زمین آمده و مانند شمعی میسوزد و می سوزد و میسوزه تا نور و گرمای وجودش را به ما بتاباند.
ما باید، به حرمت وجود این فرشته فرهیخته، اورا پاس بداریم.
حال خامه را بردار و پندار زود. که چه سرودی خوش تر از صدای لالایی مادر پیدا میش