انشای تصویر نویسی با موضوع: دورترین فاصله یک متری دنیا
بالباس های پاره طوسی رنگ مشغول گشتن توی سطل اشغالی های شهر بود ، دنبال یه چیز قابل خوردن تقریبا یک هفته بود که غذا نخورده بود، ازاین کار متنفر بود هیچ وقت فکرشو نمیکرد که این حال و روزش باشه ولی مجبور بود گرسنگی امونشو بریده بود
یاد رویاها آرزو های بچه گیش افتاد دست از گشتن برداشت خودشو از اشغالا بیرون کشید وبا نا امیدی قدم برداشت، تغریبا به وسطای خیابون رسیده بود که ایستادو گونی کثیف رنگش از دستش افتاد و خیره شد به ماشین های مدل بالایی که به ظاهر در یک متریش بود
اما واسه رسیدن به اون ها به اندازه مسافت یک دنیا فاصله داشت.