موضوع انشا: شب ...
پشت مهتابی یک آرامش، همدم پلک زمان ،آسمان محو تماشا و زمین هرنفس در تب آمرزش خواب دگران ،نبض مغرور سکوت، هراس و داغ تب آلود مرا که کمر داده به دلواپسی بهت به خود میخواند ، رگ بی تابی احساس مرا سخت گرفته تن درد و نه چندان غافل و نه چندان بیراه در خودم میخواند، پشت مهتابی یک آرامش صبحدم می آید ...
شب مهتابی آسمان را پوشش مخمل مانندی جلوه گری میکند ک وجود ماه آن را منور و نورانی کرده است و ستاره ها و کهکشان که زیبایی و عظمت خودرا به بهترین آراینده و آرایش نمایش میدهند و آن گاه که در اوج خستگی و تلاش لحظه ای در شب به صدای دل انگیز ذوحیات و پرش طیران گوش فرا میدهیم و از سکوت و خواب غفلت به حالتی عجیب میرویم و بعضی ها در این لحظه شاد و سرزنده و گویی نیز شاعر شده اند و خیلی ها نیز غمگین و دلتنگیشان اوج گرفته است و در خود فرو میروند گویا شب هم از رفتن، خورشید داغ زده شده و جامه سیاه برتن کرده و خورشید زرین که با لالایی گوش نوازش برای شب یار و یاوری برای خود دارد و با او راز راز دل بسیار گوید و در این بیت عاشق ها صورت یار را در ماه میبینند و فراق وی با ماه نجوا و ستاره می شمرند.
نیمه شب ها را آسمان عالمیست...