موضوع انشا: ای کاش
ای کاش می توانستم به مردمان این شهر بگویم ،چیزی که آرزو می کنید زود تمام شود ، بهترین دوره زندگیتان است بهترین دوره ای که نوازش های مادرتان، نصیحت های پدرتان را دارید. بهترین دوره ای که بدون دغدغه زندگی خواهید کرد .
ای کاش بتوان جار زد که دیوار صاف بزرگسالی از دور زیبا است نزدیک که میروی دیواریست پر از چاله و چوله
ای کاش ای کاش ای کاش
ای کاش های زیادی در زندگی وجود دارند، بیاید مهمترین ای کاش زندگیمان را از بین ببریم .
بیاید قدر کودکی را بدانیم تا در کوچه پس کوچه ها این دیار گمش نکردیم.
موضوع انشا: ای کاش می شد که ...
ای کاش می شد یک روز هنگام سحر، پر بگیرم و به آسمان ها بروم.ابرها را ببینم.آسمان راببینم.فرشتگان را ببینم،و شاید! شاید با نامهای که دست راست مرا در برگرفته به دری برسم که رویش نوشته شده:
به بهشت ابدی خوش امدی!
با سرعت دستم را روی دستگیره میگذارم.میخواهم وارد شوم،وارد بهشت خیالیام شوم!
در را باز میکنم.هنوز نیامده عاشق این بهشت خیالیام شدهام!
بویی فضای اطرافم را فرا گرفته است.اما براستی چه بویی افتخار بوی بهشتی را داراست؟
بوی شقایق ترین شقایق؟یا بوی گل یاسی که اندازه هزار یاس دیگر خوشبوست!
حتما بهترین بو لقب بوی بهشت را خواهد گرفت.ناسلامتی اینجا بهشت است.
اسب سفیدی انتظار مرا میکشد.اسب سفید یال طلایی و دمی سرخ دارد که سخت مرا در خود فرو برده است.
اسب مینشین تا مرا در راه رفتن کمک کند.
حالا دارم مانند یک اشراف زاده سربلند و پرافتخار سوارکاری میکنم.
اسب به من نعمات بی پایان بهشت را نشان میدهد.من جویبار شیرین عسل را میبینم. این نامی است که من روی ان گذاشتهام!زیرا از عسل شیرین تر است!
من جنگل درختان میوه و تپه های شنی،روباه و گرگ،خرگوش و موش،اسمان پاک و اب زلال و هزاران نعمت بی پایان خدایم را در خیالم تصور میکنم.
فکر خیال دیگر بس است.
من دیگر باید تلاش کنم،برای رسیدن به بهشت واقعی هرکاری که لازم باشد میکنم.
ظلم نمیکنم.گناه نمیکنم.حق کسی را نمیخورم. تا مگر!شاید!
این بنده حقیر توانایی طواف بهشت را داشته باشم.