موضوع انشا: از زبان یک چرخ خیاطی
به نام خدایی که در این نزدیکی است
سرآغاز هر نامه نام خداست که بی نام او نامه یکسر خطاست
آخ وای چقدر خسته شدم نوک تیز خوشگلم از بس که روی این پارچه های ضخیم رفت آمد می کرد خراش برداشته بود. یعنی چقدر دلم می خواهد باهمین سر تیزه ام سر همه کسانی که من را اذیت میکنن را از جایش بکنم. از صبح علی الطلوع که صدای این خروس بی محل و ورپریده بلند شده بود من بی نوا مشغول خوشگل کردن این پارچه های بی ریخت و زشت شده ام. اخه یکی نیست به این صاحب بی مغز من بگوید یک ذره به فکر این چرخه خیاطی نازنین؛ زیبا؛ فعال ات باشی محض رضای خدا بد نیست. دیگه خسته وطاقتم؛ طاق شد سر جایم ایستادم وهیچ کاری نکردم. از نگاه تعجب کرده صاحبم بگیرید تا جایی که مثل فنر از جایش بلند شد و رفت چند دقیقه بعد برگشت که...[enshay.blog.ir]
وای چه بویی صدای وحشتناک قاروقور شکم بلند شد که رو به شکم آهنی ام لاغرم کردم وگفتم:عزیزکم دیگه داره بدبختیمون تمام می شود جان خودم خودت طاقت بیار. بله فرشته نجات عزیزم آمد یک آقای جوانی با قدی رعنا که عینکی بر روی چشمانش داشت و همراهش یک ظرف پر از روغن های خوشمزه بود وارد شد. از بس که به من چشمک میزند من نگران چشمانش هستم مدیونید که فکر کنید که بر عکس این اتفاق افتاده است . مرد جوان مشغول تعمیر من شد و یواش یواش روغن را داخل مخزن من می ریخت ؛کارش که تمام شد رو به صاحبم گفت:آقاای محترم این چرخ زبان بسته را چیکار کردید که یک قطره هم داخل مخزنش پیدا نمی شود. صاحبم با ظاهری پکری گفت:می دانم می دانم که خیلی وقت است سرویس اش نکرده ام شما سرزنشم نکن.
فرشته نجاتم چند نکته اساسی را به صاحبم گفت و علاوه بر آن بسیار او را دعوا کرد که این وسیله هم مانند ما که به آب نیاز دارد او روغن احتیاج دارد و صاحبم از کار کرده اش بسیار پشیمان شده بود. آخ پیرشی الهی جوان که به داد من آهنی رسیدی. [enshay.blog.ir]
از آن پس به بعد صاحبم با احتیاط و مثل یک بادیگارد از من محافظت می کرد و من تبدیل شدم به .. چرخ خیاطی اشرافی..
من چرخ خیاطی به نوبه خودم دست تمام کسانی که کمک یار دیگری به خصوص ..فرشته نجات.. را می بوسم و امیدوارم همه کسانی که بدون ادعا و هیچی به کمک انسان برادر خویش می شتابن متشکرم. [enshay.blog.ir]
از جانب من حقیر کارگر تمام خیاطان عزیز.. چرخ خیاطی اشرافی...