نگارش دهم درس اول
موضوع: آدم ها
ما چه هستیم؟ تا کنون فکر کرده اید این موجودات دارای دو دست،دوپا،یک سر و دارای عقل و به عبارتی این حیوانات ناطق چگونه موجوداتی هستند؟ انسان؟ آدم؟ یا...
به هرحال، ما موجودات عجیبی هستیم؛حتی خودمان هم خودمان را درک نمیکنیم. به کسی که فریاد میزند توجه نمیکنیم و توجه ما به سمت کسی است که آرام و درگوشی صحبت میکند. بهتر است اسم خودمان را بگذاریم زنده ها. زنده ها بیهوده خودشان را میشویند،بیهوده میخورند و میخوابند،بیهوده به خودشان عطر میزنند اما درونشان بوی گند میدهد. در دنیای زنده ها غایب ها همیشه مقصرند اما کم کم میفهمید همیشه حق با همین غایب هاست. این موجودات گاهی اوقات چون نمیتوانند موجود ویژه ای در جهان باشند،راهی برای پنهان شدن پیدا میکنند. نقاب میزنند. نقاب خجالتی،شاداب،خوش بین و...
گاهی اوقات نیز نقاب های پیچیده تری به صورتشان میزنند،محزون و شاداب،آسیب پذیر اما قوی،مغرور اما افسرده...
اما این نقاب های پیچیده زنده زنده،زنده ها را میخورند...
در دنیای زنده ها،همه احساس میکنند که سرشان کلاه رفته است؛بنابراین فکر میکنند این حق را دارند برسر دیگران کلاه بگذارند،دروغ بگویند یا...
اصولا زنده ها با یکدیگر مشکل دارند. دنیای آنها،دنیای تاریکی است. اگر از زنده ها بپرسید چرا کتاب میخوانید،جواب های سربالا می دهند؛مثلا میگویند میخواهیم شاد شویم یا اوقاتمان را پرکنیم...
اما به نظر من،زنده ها باید کتابی بخوانند که مشتی به جمجمه شان بزند و دریای یخ زده درونشان را آب کند. اگر اینگونه نباشد،بدون کتاب هم میشود شاد بود بدون کتاب هم میشود اوقات خود را پر کرد...
اصلا،زنده ها چرا زندگی میکنند؟همه انها در زندگی خود به دنبال چیزی میگردند که حتی خودشان هم نمیدانند آن چیست...
تاکنون زنده ای را ندیده ام که بخاطر دیگری از حق خود بگذرد...
اینها،در دنیای خودشان هم با یکدیگر مشکل دارند؛وای به آن روزی که غریبه ای وارد دنیایشان شود.
شاید،حتی خود زنده ها هم میدانند بیهوده زندگی میکنند،اما این رسم زنده هاست که در عین فهم مسائل،خود را به نفهمی بزنند...
آخر،مگر ما چه هستیم؟...
نویسنده:فروغ رحمانی
دبیرستان:عصمتیه
نام دبیر:خانم قربانی