موضوع انشا: آفرینش
هوا معطر و دلپذیر است.آسمانی صاف و آرام . آسمانی که فقط اسم در آورده و گرنه قلبش همانند بلبلی کوچک است . که هر روز میگرییدو الماس را به چشمان مهمان میکند آسمان لباس غمنگیز خود را بر تن میکند که با مروارید های سفید نارنجی وآبی...تزیین شده است. ابر هادرآسمان به این سو و آن سوی میروند .گویی آسمان پلی بر زمین زده است .
خورشید امروز هم راهی آسمان است و در پشت ابر ها کمین کرده .گویی خورشید کمی پیر شده است .اما حیف که به زودی غروب میکند و لباس سیاهی شب را میپوشد.آفتاب خسته ورنگ بریده است.قطرات آب بر روی دریا رقص کنانند .
طلاطم موج ها رابنگر چه زیباست.
قطره ها با یک دیگر مانند چند دوست صمیمی شوخ و شنگ میکنند.آواز قطرات شروع شود چه آهنگی گل ها آهنگی خاک و دریا آهنگین همه میخانندقناری به قو قو،پوپک به پو پو،فاخته به کو کو و منم به هو هو دریا از بالای این سخره مانند سبدی از قطره دیده میشود.شنیدم دل دریا بیکران است حقیقت دارد؟!
سخره را بنگر چه جذاب است گل ها و سبزه هارا گیس های خود قرار داده است.
گل ها در میان سبزه ها خود نماییمیکنند گل های رنگا رنگ مانند فرشته اند که لباسی سفید بر تن دارند با تاج با زرناب های نارنجی.
گل ها میخندن وشیپور میزنند.
بوی گل ها تا ریشه وساقه وبرگ ها حتی خار گل ها در این هوا پیچیده است.
گل ها و بوته ها مانند چند دوست صمیمی در سختی و شادابی در کنار همند.زیباست این آفرینش هستی و هستا وقتی خداوند خلق کننده باشد زبانم قادر به گفتن این همه زیبایی نیست.