قطعه_ادبی- نگارش دوازدهم

موضوع: رویا

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

سوار بر قطاری شده‌ام که در هر واگن از آن تک‌به‌تک افکار زندگی‌ام نشسته‌اند.
مقصد قطار شهری به اسم رویاهاست. می‌خواهم به‌سمت رویاهای خود قدم بردارم.
تازه اول راه هستم، هنوز وقت زیادی از راه افتادن قطار نگذشته است! اما شوق و اشتیاق زیادی در من برای رسیدن هرچه سریع‌تر آن قطار به مقصد خود وجود دارد!
به‌سمت واگن‌های قطار قدم برداشتم، که هریک از افکاراتم در آن نشسته است، رویاهایم را مرور می‌کردم ، همان رویاهایی که از بچگی آرزوی رسیدن به آنها را در سر خود داشتم.
از رویاهای کوچکم گرفته تا رویاهای بزرگم!
این رویاها همان‌هایی هستند که تمام افراد زندگی‌ام باشنیدن آن‌ها می‌گفتند: «این رویاهایی که تو آرزوی رسیدن به آن‌ها را داری، غیرممکن و نشدنی‌ست». اما من به حرف‌های پوچ آن‌ها هیچ توجهی نکردم و به راه خود ادامه دادم!
رفتم و رفتم... تا به اینجا رسیدم! نمی‌توان باور کرد که به سمت رویاهای زندگی‌ام قدم برداشته‌ام و دارم به‌سمت آن‌ها حرکت می‌کنم.
نمی‌توان باور کرد که فقط چند ساعت در راه هستم برای رسیدن به تمام رویاهایم.
با تند شدن قطار هیجانم بیش‌تروبیش‌تر می‌شود![enshay.blog.ir]
نمی‌دانم که چگونه این چند ساعت می‌گذرد. بر روی صندلی که روی آن نشسته بودم به بیرون نگاه می کردم، به مسیر رویاهایم...
این مسیر طولانی مانند تک‌به‌تک رویاهایم زیبایند!
نمی‌دانم چه شد که به خواب عمیقی فرو رفتم.
با سروصدای زیادی از خواب بیدارشدم. صدای پیاده شدن افکاراتم از قطار بود.
به بیرون واگن رفتم و وقتی پیاده شدن آن‌ها را دیدم من هم با سرعت به سمت درب خروج قطار حرکت کردم.
پیاده شدم...!
روی تابلویی که در جلویم قرار داشت، نوشته شده بود: به شهر رویاها خوش آمدید.
با خوش‌حالی فراوان به‌سمت آن رفتم. یک‌به‌یک افکارهای ذهنم را در آن‌جا می‌دیدم.
غرق تماشای آن‌ها شده بودم، که فردی به سمتم آمد و گفت: «این نتیجهٔ تمام تلاش‌ها و خواستن‌های با اراده‌ات است.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع: رویا

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

رویایی که شاید رویا باقی بماند:
رویا حتی از نفت و طلا هم در زندگی‌با ارزش تر و گاهی از اکسیژن نیز ضروری ترست.
هرکس سرزمین رویایی دارد برای خودش؛برخی بزرگ،برخی کوچک. مثلا سرزمین رویای من تقریبا به اندازه ی دنیاییست که هم اکنون در آن زندگی میکنید.
در سرزمین رویای من هیچ یک از قوانین خاص و عجیب و غریب دنیای واقعی وجود ندارد. مثلا من معلم دینی ای هستم که به دانش آموزانم انسانیت می آموزم و همزمان روی انرژی هسته ای نیز تحقیق میکنم و تا کنون از همین انرژیِ هسته ایِ خودمان چند محلول شگفت انگیز ساخته و با آن دنیایم را تکان داده ام. برای مثال محلول شادی را به آسمان تزریق میکنیم تا همراه با باران بر سر مردم ببارد . زنان باردار محلول عشق را مینوشند و انسان ها عاشق به دنیا می آیند.
همه ی اینها چگونه امکان دارد؟! خب اینجا سرزمین رویای من است.
در دنیای من ماه هر روز با خورشید ملاقات میکند.
در دنیای من انسان ها علاوه بر قورباغه ها جوجه تیغی هارا نیز میبوسند.(اشاره به کتاب قورباغه ات را ببوس از برایان تریسی)
ما کلاغ ها را دوست داریم‌.
در دنیای من انسان ها معنی کلمه ی قضاوت کردن را نمیدانند‌.
ما در اینجا هیچ قانونی نداریم اما هیچ چراغ قرمزی را رد نمیکنیم.
در دنیای من هیچ فمنیستی وجود ندارد زیرا آنقدر زن مساوی با مرد است که همه قانع شده اند.
در دنیای من زن بودن زشت نیست، زیبا نبودن زشت نیست،در دنیای من پسر نبودن زشت نیست، در اینجا تنها رویا نداشتن زشت است.
همین کلیشه های برعکس که برخی تنها در اکانت اینستاگرامشان پست میکنند تا به بقیه بفهمانند که به اصطلاح روشن فکرند و به برابری حقوق زن و مرد اعتقاد خاصی دارند ،همه و همه اش در دنیای من به شدت حقیقت دارد.

در اینجا دختران جوان با خودشان‌ اسپری فلفل حمل نمیکنند تا مورد تعرض قرار نگیرند. زنان در دنیای من ضعیف نیستند؛آنها یک سر دارند و هزار سودا.

امن ترین جا در دنیای من خیابان است.[enshay.blog.ir]
در اینجا کسی از سر دلسوزی نمیگوید خانم ها مقدم ترند زیرا همانطور که گفتم برای ما انسان با هر رنگ و زبان و عقاید و جنسیتی مساوی با انسانست . ما تا دلتان بخواهد قاضی ها و رئیس جمهور های مونث نیز داریم واحساسات زنانه را همچون پتکی بر سر پیشرفت هم نوعانمان نمیکوبیم.
همه ی مردم سرزمین من با سواد هستندو شکل و کاربردِ صحیحِ ضرب المثلِ خواب «ظن» چپ است را میدانند.

در دنیای من لیلی ها و مجنون ها،شیرین ها و فراهاد ها همچون منیژه ها وبیژن ها در نهایت به یکدیگر میرسند حتی حافظ ها و شاخه نبات ها یا ثریا ها و شهریار ها.
دکتر های زیبایی اینجا ،در مطب هایشان مگس میپرانند زیرا همه خود را دوست دارند و به خود و آنچه که هستند احترام میگذارند.
در دنیای من اختلاص گران علاقه ی عجیبی به شخصیت رابین هود دارند و دلشان میخواهد تمامی آنچه را که از صندوق دولت برداشته اند بین فقرا تقسیم کنند ولی افسوس برای آنها که ما هیچ فقیری نداریم و فقر از سرزمین ما کوچ کرده است.
مردم اینجا بر خلاف مردم دنیای شما که شغل مورد علاقه شان پزشکی و بازیگری و غیره است،عاشق شغل رفتگری هستند. آنها عاشق گوش سپردن به دردو دل های ماه،آنها عاشق صدای خش خشِ دوستیِ جارو و برگ در پاییزند.

بگذریم؛بگذارید دلتان را بیشتر نسوزانم به هر حال این رویای منست حتی اگر رویای من رویا باقی بماند.

برگرفته از کتاب چاپ نشده ی «یادداشت های پوچ» اثری از یک آشفته نویس

نویسنده: مهرانه سعیدی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir