نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش یازدهم» ثبت شده است

نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی ابر با آسمان

نگارش یازدهم درس چهارم  گفت و گوی ابر با آسمان

انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

▪️به نام خالق هستی بخش
ابر که نمی توانست دست روی دست بگذارد و نظاره گر حال پریشان و آشفته ی آسمان باشد؛ نزد آسمان رفت وبه اوگفت:«ای دوست من چرا اینقدر آشفته وپریشانی؟! حال بد تو رنگ و روی من رانیز دگرگون کرده.
من طاقت غم تو را ندارم بامن حرف بزن وخودت را خالی کن.
آسمان گفت:«عزیز من دست روی دلم نگذار که هم غم دارد و هم بوی دلتنگی!... ناگزیرم برای اینکه اندکی حال روحی ام سامان بگیرد. خودم راخالی کنم؛ باران را ازچشم خودم بیندازم.»
بااین حرف، آسمان نمی تواند بغض خودراقورت دهد. با تمام وجود و از ته دل ناله سر می دهد و صدای مهیب رعدوبرق وجود آسمانیان و همچنین زمینیان را می لرزاند.
باران با ناز و رقص، دلبرانه بر روی زمین می ریزد و آن را لمس میکندوصدای زیبای خود را بلند تر می کند تا با درختان، گل ها وحتی انسان ها حال واحوال کند.
چتر با دیدن باران از شوق، بالا و پایین می پرد. به او سلام می دهد.
می گوید: دلم بی نهایت تنگت بود! ای دوست همیشگی من! چتربه باران گفت:«چرا همه تو را دوست دارند ولی من راانتخاب می کنند؟ باران باکمی تأمل گفت:«انسانها موجوداتی خارق العاده و عجیب اند که نمی شود آنها را دقیق پیش بینی کرد. چتر گفت:«نامردی است که زحمت باریدن و رقصیدن باتو باشد و زحمت خیس نشدن بامن!
اما لذت وخوشحالی مال دونفری باشد که به واسطه ی ما عاشقانه کنارهم قدم می زنند.
چتر باری دیگر، سوالی آسمان رانگاه کرد و گفت:«ای دوست من تو چرا با وجود اینکه روحی لطیف واحساسی داری اما زمانی که دلت از زمین و زمان می گیرد آنچنان فریاد می زنی (درقالب رعدوبرق) که در زمینیان رعب و وحشت ایجاد می کنی؟
باران چهره ی خود را درهم کشید وگفت:«آن لحظه آنقدر دلم گرفته است که برای خالی کردن خودم این تنها کاری است که می توانم بکنم وبااین کار روحم را آزاد می کنم وقدرتم را به رخ همگان می کشم والبته من کسی ام که انسان ها خاطرات زیادی بامن دارند. مرا نیز عمقی دوست دارند.
چتربه باران گفت:«راستی چه خبر از برادرت(برف)؟ باران خندید و گفت:«هروقت آسمان آبی روحش خدشه دار شود و قلبش همانند سنگ؛ برف را از خود میراند و راهی زمین می کند.
این است دلیل بارش برف!
در زندگی اگر روحی لطیف و بخشنده داشته باشیم همانندباران برای همه خاطره انگیز می شویم و همه ما را دوست خواهند داشت. اگر همانند برف بی روح و بی احساس باشیم از همه رانده می شویم و...

نویسنده: زینب بلوچ زاده
دبیر خانم پورتاج الدینی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع عروسک

    انشا با موضوع عروسک

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    بند مقدمه:

    عروسک ها دل ندارند،اما دل خیلی ها را میبرند!!!
    بدان...آنکه فقط دلت را میبرد .دل ندارد،وگرنه،ب تو دل میداد....

    بند بدنه:

    عروسکها....،عروسکها...کجایند؟!!
    چهار زانو مینشینم چشمامو میبندم و میرم تو فکر،.مثل ایکیو سان میرم ب کودکی،دلتنگی هامو،خاطره هامو،ورق میزنم،یادش بخــیر....
    دلم برای معصومیت هایدی تنگه،برای اون چهره ی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی،برای شجاعیت های پسر شجاع،هنوزم وقتی دریا میروم دلم یه غول خوشکل صورتی میخواهد،دوست دارم محکم بشینم پشت سرند و همه ی دریا رو زیر آبی برم،این روزها روی پای گرد پله ها هرچقدر هم منتظر بمونی حتی سایه بابا لنگ درازو نمیتونی ببینی ،هنوزم وقتی یاد غربت و عشق گالیدر می افتم دلم میگیره،این روزها دیگر کسی برا رسیدن هاج ب مادرش دعا نمیکند،اونموقع ها اخم رو میشد دوست داشت،دلم برای کاکروی دوست داشتنیم تنگ شده، ب دلم مونده ک یکبار تیم سوباسا رو شیش تایی کنن،اون روزها هم هرچقدر اسفناج میخوردم بازوهام مثل بازوهای ملوان زبل نمیشد، ،...
    بشکن!من نمیشکنم،!!چی بود؟ چی بود؟شیشه شکست!!!شیشه نبود....

    بند نتیجه گیری:

    عروسک ها هرگز نمیخندند،نمی گریند،حرف نمیزنند،قهر نمیکنند،دوست نمیشوند،بازی نمیکنند،اما خوب ادای همه چیز را در می آورند، ومن تنها یک عروسکم....

    نویسند..*زینـب شجاعـی*
    دبیر:*خانم راحیل بیگدلی*
    مدرسه:*معراج* بهبهان(خوزستان)

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا عصر پاییزی جمعه

    موضوع انشا عصر پاییزی جمعه

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    بندمقدمه:🌙پاییز،برای بعضی ها دل انگیزاست و برای بعضیها غم انگیز برامن فصل سردی دلهاست فصل باریدن اشکها اینروزها هوای دلم هم پاییزیست...

    بندیک:🌙یک روزدلگیر روی نیکمت پارک نشسته باشی،برگ های زردونارنجی روی سرت هوار شوند،موسیقی غمناک پاییزی گوش دهی،مهم نیست مهر،آبان یاحتی آذر بودنش!مهم آن غروب دل انگیز پاییزیست!آن عصر جمعه پاییزی🍂

    بنددو:🌙هوس میکنی دراین فضاقدم بزنی وپاهایت رابرهنه روی برگ های زردو نارنجی پاییزی بگذاری.تاباتمام وجودت پاییز را لمس کنی.تاصدایش رابشنوی.شنیدی!؟؟خش وخش وخش آخ ک چ فکرهایی ک برسرت نمی زند.پاییزچه فصل عاشقانه ای است.فصل آرزوهای محال!خاطرات خوب و بدت را ب یاد می آوری تا ب خودت می آیی اشک از دیدگانت فروریخته!

    بندسه:🌙شاعرانه های پاییزراکجامیتوان فریادکشید.خودش ک خیلی وقت است مهر خاموشی برلب زده!حالاهم نمیخواهی چیزی بگویی!؟؟مگرمیشودپاییزباشدوغروب خورشیدوجمعه وحرفی نزد!؟؟توچه دلی داری...

    بند نتیجه وجمع بندی:🌙حالامن،درمیان یک عصرجمعه ی پاییزی،میان برگ های زردونارنجی باپاهای برهنه گیرافتاده ام.دارم راه میروم وبه این فکر میکنم،ک پاییز چ فصلی است!ک بعض درختان هم می ترکد!که ما اشک میریزیم و آنها برگ!به عزیزانی ک پاییزهای قبل تر کنارم بودند فکرمیکنم.به هفتمــــین پاییزی فکـر میکنم که پدربزرگم را ندارم.ای کاش میشد این پاییزبود.ازپاییزهای عمرتان ب سادگی نگذرید...

    🌙خاطره شجاعی یازدهم تجربی🌙
    دبیرستان معراج، تشان ، بهبهان
    دبیر:✨خانم راحیل بیگدلی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع جلوه ی خداوند

    انشا با موضوع جلوه ی خداوند

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    مقدمه: بادپاییزی درختان را به رقص درآورده بود و با کمک برگ های زرد ونارنجی آنها بر دفتر زمین مشق می نوشت۰رفتگران هم با دقت آنرا امضا می کردند۰آواز دسته جمعی کلاغ ها جلوه ای زیبا به این هوای بی روح وکسل کننده داده بود.

    بند یک: وارد مدرسه شدم . از پنجره به باغ کنار مدرسه نگاه کردم۰جلوه ی خداوند در گوشه به گوشه ی باغ آشکار بود۰همانطورکه گفته اند∶خدا بهترین نقاش جهان است.

    بند دو: ابتدا و انتهای باغ به خوبی مشخص بود، زیرا درختان بی برگ بودند و مانعی برای دید وجود نداشت.
    دراینجا به یاداین بیت شعر از استاد شفیعی کدکنی افتادم که میگوید∶
    بر درخت زنده بی برگی چه غم؟ / وای بر احوال برگ بی درخت

    اگر خداوند را به درخت تشبیه کنیم و خود را مانند برگ بدانیم میفهمیم که وجود خداوند چقدر برای مامهم است و اگر از خداغافل شویم به خودمان ضرر رسانده ایم.

    بند سه: میان تمام درخت هایی که در باغ وجود داشتند یک درخت توجهم راجلب کرد، "درخت سرو" را میگویم. تنها درختی که سرسبز مانده بود و در بین دیگر درختان جلوه ای زیبا داشت۰ گویی درختی جاودان است با عمری تمام نشدنی۰ درست مثل خداوند که جاودان است و پایان ناپذیر.

    بند نتیجه و جمع بندی: جهان سراسر پر از شگفتیها و مجموعه ای از نظم است۰ و خداوند حکیم خالق تمام این زیبایی ها. بسیار خوشحالم که مخلوق خالق بی همتایی چون خداوند یکتا هستم.

    ⏺مریم یوسفی یازدهم انسانی⏺
    💢دبیرستان پروین دخت امین لاری، شیراز💢
    ❇️دبیر:خانم مرضیه دارنگ

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع پنجره

    انشا با موضوع پنجره

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    اکنون اگر بگویم پنجره به یا رهایی
    می افتی، به یاد پیوند.اما من به ان فاصله میگویم !
    شاید در دل بخندی، شاید تعجب کنی،
    شاید هم بی تفاوت در دل دیوانه ای نثارم
    کنی ؛اما پنجره فاصله است،و انقدر پنهان
    است انقدر اب زیرکاه است که هر چشمی
    نمیبیند!
    تا درختان فاصله ای نیست!
    تا جیک جیک روح نواز گنجشکان راه دوری
    نیست!
    چه فاصله ایست میان صدای زوزه مانند
    باد پاییزی؟!
    حتی با صدای افتادن برگ از درخت
    فاصله ای نداریم!
    اما چرا نه میبینمش، نه میشنویمش؟!
    کدام سد پنهان بیتمان است؟!
    حالا دیدی؟!من هم دیوانه نیستم!فقط
    کمی ،کمی سعی کردم بیشتر ببینم این روح دمیده در طبیعت توسط خدا را!
    پس همین حالا باز کن این پنجره را...
    بشکن این سد را...
    و تمام کن این فاصله را!
    نگذار مثل شاعر دلمرده شوی که بگویی
    "پشت این پنجره ها دل میگیره..."
    🌿🌿🌿🌿🌿
    سارا امینی ، سال دهم تجربی
    تهران، منطقه ۲

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع توصیف مراسم برداشت محصول خرمای منطقه زرین دشت

    انشا با موضوع توصیف مراسم برداشت محصول خرمای منطقه زرین دشت

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    بارش فکری :
    ◀️(نخل، صبوری،سایه سار، اواخرشهریور،کوههای زاگرس،جنوب ایران، خوشحالی باغداران، برکت، شادی، خنده ،رطب،طلوع آفتاب، زنان کارگر، اهل محله، صبح زود ،خوشه های نخل،دورهمی همسایه ها، بقچهٔ بزرگ، بسته بندی و...)

    واژه های مرتبط با زمان و مکان:

    ◀️اواخرشهریور، صبح زود، غروب ،جنوب ایران،کوههای زاگرس، باغهای نخل، شهرستان زرین دشت

    فضای نوشته:
    ◀️سایه نخل، نوشیدن چای، دورهمی همسایه ها، خوشحالی باغداران،برکت

    جزئیات:
    ◀️ بسته های خرما، بقچه ی بزرگ، بریدن خوشه ها، فروش محصول

  • ۰ نظر
    • انشاء

    شعر گردانی لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام مستم

    شعر گردانی

    لحظه ی دیدار نزدیک است

    باز من دیوانه ام مستم...

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    "لحظه ی دیدار نزدیک است
    باز من دیوانه ام مستم
    باز می لرزد دلم دستم
    باز گویی در جهان دیگری هستم"
    با دلهره به عقربه ی ثانیه شمار ساعت که کند می گذرد ،خیره می شوم؛زیر لب زمزمه میکنم:دانی که چیست دولت ،دیدار یار دیدن،در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن...
    در هیاهوی سنگین روزانه ی شهر حاضرِغایب می شوم و به دیدار ساعتی بعد می اندیشم،اما سودای عشق پختن عقلم نمی پسندد...
    با صدای خنده های شاد دخترکان مدرسه ای ،نگاهم به آن سوی خیابان
    دوخته می شود،لبخندی می زنم
    این بار ،فرمان عقل بردن عشقم نمیگذارد و دوباره در رویاهایم فرو می روم...
    به لحظه ی دیدار رسیده ام ،لرزش دلم را از دستانم می شنوم
    از دور نمایان می شود آرام و راز آلود همچون گذشته های همیشه...
    پاییز است و نم باران...
    "بی حاصلست یارا اوقات زندگانی
    الاّ دمی که یاری با همدمی برآرد"

    افسانه معراجى ،
    دبیر ادبیات تهران

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع با تکیه بر شخصیت پردازی یکی از آشنایان و نزدیکان خود را توصیف کنید

    انشا با موضوع با تکیه بر شخصیت پردازی یکی از آشنایان و نزدیکان خود را توصیف کنید

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    مقدمه :
    دیدگانم را برای یک لحظه می بندم وخاطرات دوران کودکی ام،دوران طلایی زندگی ام، را بار دگر مرور می کنم؛ گاهی حس می کنم بعضی از انسان ها آن قدر بزرگند که دنیای به این بزرگی وعظمت، ظرفیت روح بلند آن ها را ندارد وباید بروند...واین آرامم می کند.

    توصیف ظاهر :
    مردی بود با چشمان مشکی درشت از ظاهرش میشد پاکی درونش را به وضوح دید، قدی به بلندای سرو و هیکل پُری داشت ،موهای صاف،مشکی وزیبایش بر روی صورت گرد ونورانیش خودنمایی می کرد،چهارشانه بود وباهیبت. جاذبه ی عجیبی و قیافه نمکین وتودل برویی داشت.

    توصیف رفتار :
    آرام و شیرین حرف می زد وقتی لب به سخن می گشود غرق تماشایش می شدی و دوست داشتی زمان متوقف شود فقط او حرف بزند و تو سرتاپا گوش باشی . بسیار مهمان دوست بود و بخشندگی او غیرقابل وصف ودریا دل بودنش زبانزد آشنایان بود بسیار مهربان ورئوف بود مخصوصا با کودکان.

    بند جمع بندی :
    آری او یک مرد واقعی بود؛آن مرد دوست داشتنی دایی ام بود که درراه عشق به وطن،جان نثار کردوبه درجه رفیع شهادت رسید، مردی که به من درس زندگی آموخت وهرگز فراموشش نمی کنم واین را خوب می دانم که «شهیدان زنده اند ونزد پروردگارشان روزی می گیرند».

    مریم بهوندی
    دبیرادبیات شهرستان رامهرمز

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع زمین

    انشا با موضوع زمین

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    خوشا زمین و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش

    زمین ، سیاره رنگی رنگی وزیبایی که همه ما درآن زندگی میکنیم وپر از شگفتی های زیباست .

    🌍زمین ما از همه نظر بهترین سیاره منظومه شمسی است .مثلا اگر زمین به جای عطارد بود تا الان همه ی ما جزغاله شده بودیم. وهیچ اثری ازمون نبود .یا اگر آب 💦💧نداشت هیچ کداممان در قید حیات نبودیم وبه ملکوت اعلی پیوسته بودیم .
    🌍 زمین تنها سیاره ای است که تمام رنگ ها در آن وجود دارد مانند آسمان آبی ،اقیانوس ها ودریا های لاجوردی 🌊🌊،کوه های قهوه ای یا مایل به قرمز 🌋🏔🗻،جنگل ها وگیاهان سبز رنگ،گل ها ، و ماهی های رنگارنگ .

    البته زمین بدی هایی هم دارد 👹که جان ما انسان هارا به خطر می اندازد . مانند همین زلزله که هزاران انسان را از بین برده وزیر آوار دفن کرده است . یا سیل که هزاران انسان را از بین برده و خیلی ها هم خانه و زندگیشان نابود شده است .

    درسته زمین درحق ما بدی هایی هم می کند ولی ما آدم ها کلهم داریم با کارهایمان نابودش میکنیم که مسلما وقتی زمین نابود شود 🌍خودمان هم نابود میشویم

    زمین بیچاره با کارهای ما به آلودگی هوا دچار شده است .
    ماشاید بتوانیم حالش را بهتر کنیم ولی باز هم حالش مثل اول نخواهد شد.

    اگر ما انسان ها دست به دست هم دهیم 👬👬👬میتوانیم سیاره زیبای خود را از خطر نابود شدن نجات دهیم و آینده ای بهتر برای خودمان و فرزندانمان 👨‍👩‍👧‍👦👨‍👩‍👧‍👧فراهم کنیم .😊

    گوی آبی درخشان ، زمین 🌏

    آب هایت تمام شد!

    هوایت تمام شد!

    خاکت فرو نشست

    بر روی تو جنگ کردیم

    آرامشت را به هم زدیم

    ماتورا نابود کردیم

    ولی تو باز هم محبت کردی ❤️
    🌿🌿🌿

    نوشته: نازنین دیانت، مارال نوروز زاده
    دبیرستان امین لاری ، ناحیه یک شیراز
    دبیر:مرضیه دارنگ

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش بازدهم انشا با موضوع بهترین رخداد زندگی من

    نگارش بازدهم انشا با موضوع بهترین رخداد زندگی من

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    نوشتن از تو، که محرم دل بودی در ماهی که محرم می خواننش، آسان نیست. این ماه نوشتن را بر نمی تابد. باید دل سپرد به آوای سوزناکی که از هر گوشه و برزن می آید. باید سر بر گربیان برد و اشک ریخت. اما نه! چرا چنین در حزن بگذارانم؟ گاه می اندیشم حضور تو و نه رفتنت، بزرگترین رخداد در زندگی من بود. زیستن من مملو است از خاطرات و کلام تو است، تو که محرم دل بودی. من تو را شناختم، تو مرا شناختی. ما باهم تجربه کردیم، آموختیم، خندیدیم و جنگیدیم. این فتح قله های دوستی با تو، تا ابد جام پیروزی را به دستان من سپرده است. من قهرمانی در رفاقت را با تو تجربه کرده ام. تو در این لحظه، در حرکت این قلم، در ترکیب این کلمات حضور داری. جاری در لحظات من. زندگی را، کل هستی من را، معنای بخشیدی همسنگ بی بدیل ترین رخدادها‌. هرچند دست مرگ، نو شدن دوستی ما را از ما گرفت، اما من در هر ثانیه به جای تو تجربه می کنم، عشق می ورزم و زندگی می کنم.

    نوشته : امل گندم کال ، کرج

  • ۱ نظر
    • انشاء