نگارش یازدهم درس دوم
موضوع: گردش خانوادگی
آغاز فصل پاییز بود به همراه خانواده به جنگل های گلستان رفتیم و برای سپری کردن اوقات فراغت خانه ای را در جنگل اجاره کردیم.
شب با ذوق فردا به خواب رفتم دم سحر بود که از خواب برخاستم از خانه بیرون آمدم ٬ درختان زرد شده و جلوه ای رنگین به آن داده بودند.
برگهای درختان از شاخه جدا میشدند و به سوی زمین می شتافتند و با مادرشان وداع می کردند و هر یک راهی را در بر می گرفتند.
با اولین قدم بر روی زمین صدای دلنشین خش خش برگها بلند شد ٬ حس بس ناگفتنی سراسر وجودم را فرا گرفت. گویی آنان از آمدن من خوشحال بودند، ناگهان نسیمی
آمد و صورتم را همچون مادری مهربان نوازش کرد و بر آن بوسه می زد و دستم را گرفت به جلو راند تا که به منظره ای رویایی رساند.
روبهروی دیدمان من برکه ای زیبا بود که وصفش را خداوندم میتوانم دید. مرغابیها درون آن بازی می کردند و از هوای دلنشین پاییزی لذت میبردند، گویی آنان از هوای پاییزی و غوطه ور شدن در آن برکه ی زیبا شاد و مفرح بودند. جلوتر رفتم٬ در کرانه برکه دراز کشیدم ٬ بوی روحانی و حیات
بخش گل و سبزه و آب را حس می کردم. چشمانم سنگین شد و به خواب رفتم در تمام لحظات خواب در فکر چگونگی خلقت خدا بودم که چطور این چنین فصل زیبایی را برای ما آفرید تا لذت ببریم و در آن تأمل و تفکر کنیم.
پاییز فصلی است که باید در آن بود و تأمل کرد تا فهمید خلقتخدا تا چه حد گسترده است و زیباست شاید هم این فصل فصلی باشد که بتوانیم خدا را در آن درک کنیم و به خودشناسی و خداشناسی برسیم.
نویسنده: یاسین کامران آزاد