موضوع انشا: نقاشی من جور دیگری وارونه شد

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

با تندی قلم را روی بوم تکان میدهم...
خطوط شکستهٔ تیره ای، ظاهر میشوند...
آری خودم هستم؛
با شاخه هایی شبیه ریشه، سینهٔ ابر را می شکافم...!
خیال نیست، خواب نیست
بومِ من، روح دارد!
حواسم نبود... ابرهارا خراب کردم!
بوم را بر میگردانم... حالا درست میبینم؛
آسمان، زمین، درخت...
اما آسمانش تیره و تار است!
کاری از دستم بر نمی آید؛ نمیشود رنگ ها را پاک کرد؛ بارانی هم نمی بارد که همه چیز را بشوید و از بین ببرد!
رنگ هارا یکی پس از دیگری روی بوم می پاشم...
ناگهانی، صفحه طوفانی شد...
همه چیز به هم ریخت...
نقاشی ام پریشان است و درخت زیبایش، پادرهوا!
نه!
اینبار دیگر آن مرد هیزم شکن نیست که همیشه در قصه ها بد می خوانند بی چاره را؛
این بار رنگ ها هستند... که خودم و خودمان پاشیدیم...
رنگ های دروغین...رنگ های نفرت آلود...
رنگ هایی که خیانت میکردند و دزدی بیش نبودند...
دزد قلب های صادق و نگاه های معصوم؛
رنگ هایی که فقط ادعای دوستی میکنند...
با لباس زیبای هوس...
که هر چشمی را گول میزند!
آری! روی بومِ من، طوفان رنگ هاست؛
رنگ هایی که حقیقت شان، غباری است بر صفحهٔ دل روزگار...!
و درخت بیچاره... معلق در میان این طوفان!
درختی که هر تار ریشه اش، عشق و زندگی را مینوازد...
اما دستانِ داغِ طوفانِ این زمین، ذره ذره اش را میسوزاند...!
قلمِ من، تار و پود درخت را، محبت آمیز بافته... و قلبی برایش رسم کرده که مملو از عشق است...
چشم دیدن بدی ها را ندارد...
نقاشیِ من، جور دیگری وارونه شد!...
دروغ، خیانت، دزدی، نفرت، دشمنی، هوس های شیطانی و... ، طوفان راه انداختند، اما...
آسمان به زمین نیامد؛
این درختِ من بود، که وارونه شد تا زیبا زندگی کند...!

نوشته: سیف اللهی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir