نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

موضوع انشا دهه فجر

موضوع انشا: دهه فجر

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

دهه فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه ، روزهایی ماندگار و فراموش ناشدنی در تاریخ ملت بزرگ ماست، روزهای پیروزی انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که رساترین فریاد تاریخ، یعنی امام امت، آن را رهبری کرد و به فرجام رساند و برای حفظ آن، با تمام وجود تلاش کرد.

انقلابی که مبتنی بر بینش عمیق توحیدی و الهام گرفته از انقلاب سرخ عاشورای حسینی بود، که در آن عده ای قلیل، با اعتقادی وسیع و راسخ، نیروهای کفر و باطل را شکست دادند و چشم قدرتمندان را خیره ساختند.[enshay.blog.ir]

دهه فجر، فرصت بازنگری در ارزش ها و آرمان هاست؛ وقتی که امام آمد، ستم رفت، شاه رفت و پلیدی و تباهی و سیاهی رخت بربست. وقتی که امام آمد، لاله ها سر از خاک برآوردند و فرشی برای گام های پرصلابت او شدند.

وقتی که امام آمد، آزادی به خانه ها برگشت، ما استقلال خویش را باز یافتیم و جمهوری اسلامی با دست مبارک او بنیاد نهاده شد.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بدون شک معجزه ای الهی بود که به دست معجزه گر مردی از سلاله پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به انجام رسید و چشم امید مظلومان و مستضعفان جهان را به خود خیره ساخت.

تأثیر سریع انقلاب اسلامی در منطقه و بر آشفتن شعله خشم مردم مسلمان و غیرمسلمان در بسیاری از کشورهای تحت سلطه استعمار، گواه روشنی بر این مدعاست؛ زیرا در کمتر مقطعی از تاریخ، شاهد پیروزی و تأثیرگذاری قاطع مردم بر حکوت فاسد بوده ایم.

مهم ترین و اساسی ترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی، قیام مردم برای خدا بود و این نکته اساسی برای غربی ها و افراد سیاسی مادی گرا که پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر هستند ، قابل درک نبود.

حضرت امام(ره) پیش از آن که مردم را به انقلاب بر ضد طاغوت وادارد، انقلابی در درون دل هایشان آغاز کرد. بنابراین انقلاب اسلامی ایران، انقلابی بود بر ضد تمام ارزش های به ارث مانده از دوران ستم شاهی؛ انقلابی بود در روش ها، منش ها، سنت های جاهلی.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نوزاد

    موضوع انشا: نوزاد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بازهم صدای سوره یاسین که مامانم در دورانی که من درشکمش هستم می خواند ؛ می آید،مثل همیشه آرامشی در تمام وجودم منتقل کرد.
    آمدم کمی دستانم را باز کنم و خستگی رااز تنم بیرون کنم ولی متوجه دستی در روی شکمم شدم! آه بازهم قل دیگرم آخر من ازدست تو چه کنم که جای من را تنگ کردی چه قدرهم پررو و چاق است مانند فیل و مورچه می مانیم:) .

    من بچه آرامی هستم ولی قل دیگرم آنقدر ورجه و وورجه کرد که مادرم دردش گرفت تمام خانه را روی سرش گذاشت ،پدرم استرس در صدایش نمایان بود ،گفت: من مانده ام این دوتا چرا انقدر شلوغ هستند خدا به دادمان برسد این 9 ماه که خیلی اذیت شدیم خدا بقیه اش را به خیر کند.
    بازهم من را بااون یکی جمع بستند من چه گناهی کرده ام اخر به ماهم میگویند دوقلو ؟!نه هیکلمان یکی است نه اخلاقمان ،او به آن شلوغی و چاقی من به این ارامی و لاغری[enshay.blog.ir]
    چشمانم را که باز کردم مثل بقیه به جای اینکه دکتر را ببینم کسی رادیدم که هیچ دل خوشی ازش ندارم بازهم قل مزاحمم چقدر زشت است من به این خوشگلی اون به آن زشتی ظاهرا پسر است پس نمیتوان از او انتظار خوشگلی را داشت.
    چپلقق!! این دنیا هم ولم نمی کند همچنان زد به چشمم که زدم زیر گریه من می دانم پدرومادرم او راازمن بیشتر دوست دارند ... .

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    کارگاه نوشتن پایه یازدهم

    کارگاه نوشتن پایه یازدهم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صفحه ۴۸ / ۴۹

    انشا با موضوع متنی با رعایت زمان و مکان و حال و هوا و جزییات بنویسید

    سفر به مشهد

    دقیقا سال گذشته بود، تقریبا همین روزها که به همراه خانواده به سفر زیارتی مشهد رفتیم. در راه همه چشم انتظار بودند و دل ها بی قرار دیدن آن گنبد طلایی که از دور نیز قابل دیدن بود را داشتند. لمس آن حال و هوای عجیب ملکوتی که مانند آهن ربایی همه را به سمت خود می کشاند و همه مشتاق آن بودند که حتی نوک انگشتانشان به ضریح آقا امام رضا برسد. با وارد شدن به شهر مشهد مقدس، مشهد گویی آن هوا هوای همان آسمانی نیست که همیشه در آن نفس می کشیدیم انگار هوای آنجا عطری خاص داشت که مارا مست می کرد و بیشتر مشتاق آن ضریح. بلافاصله بعد از رسیدن شتابان به سمت مرقد حرکت کردیم با آنکه هوا خیلی سرد و رو به هوای بارانی بود اما توجه ایی به این موضوع نکردیم و گام هایمان را بلندتر برداشتم تا هر چه سریع تر بر روی زمین مرقد قدم بگذارم و با تمام پوست و گوشت و استخوانم آن فضا را لمس کنم. هر چه از آن فضای ملکوتی بگویم کم گفته ام. از عطر دلنشین یا از دستان به آسمان برده ی مردم یا از صدای صوت قرآن و یا از کبوترهای سفید نشسته بر زمینش، پرندگان نیز به بزرگی و عظمت این مرد ایمان دارند و همیشه به سمتش پرواز می کنند. باران نم نمکی که از آسمان آمد هیچکس را ناراحت و یا پرکنده نکرد، بلکه فضا را زیباتر از قبل کرد و این خود، خود برکت بود که از آسمان مشهد بر سر مردم آمد. ناگهان از گوشه ایی از حیاط بزرگ مرقد صدایی بلند شد صدای گریه ی پیرزنی که دست به سمت آسمان برده بود و با گریه شکر می گفت که باز هم امام رضا منجی او شده و خدا باز هم روی امام و بندگانش را زمین نزده است و مریض اش را در بیمارستان شفا داده و حاجت روا شده است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    سفرنامه پایه یازدهم صفحه ۱۰۱

    کارگاه نوشتاری با رعایت مراحل نوشتن سفرنامه ای بنویسید پایه یازدهم

    مقدمه: زندگی خود سفری طولانی است که انسان با پیمودن این مسیر از زمانی که کودک و کوچک است تا وقتی که جوان و بزرگ می شود با به دوش کشیدن کوله باری از تجربیات و خاطرات بار سفر را می بندد و به مقصدگاه ابدی خود می رود.

    تنه انشا: یکی از سفرهای زندگیم که هم خوشی به همراه داشت و هم ناراحتی سفر به شمال کشور یعنی گیلان(رشت) بود که یکی از خاطرات خوب زندگیم را رغم زد. جاده ی شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده ی سفید با باران های گاه و بی گاهش و عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش تبدیل شده است به خاطره ی خوب هر رهگذر و مسافری که با هر بار تجربه ی آن در ذهن و یاد آن به عنوان بهترین سفر ثبت و ضبط می شود.

    در سفر ما به شمال باران نم نم می بارید و بوی خاک تازه تر شده همه جا را فراگرفته بود. درخت ها بر جاده های پر پیچ و خم شمال مانند چتری سایه انداخته بود و صدای پرنده ها از گوشه و کنار به گوش می رسید

    اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر به همراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیب ها به چشم می خورد و لحظات تلخی را به وجود می آورد اما با این حال گذر کردیم و به مناطق دیدنی گیلان رفتیم تا با جزئیات بیشتر آشنا شویم و از مناطق زیبای دیگر آن هم دیدن کنیم.

    به امام زاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم. به قلعه رودخان با آن همه پله های طولانی و بلند، بالای کوه رفتیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم و تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا با خود به خانه ببریم، به این وسیله برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپریم. و همچنین تجدید خاطراتی کرئده باشیم و لبخند به روی لب هایمان بیاید.

    سفر ما ادامه داشت با گذر از مغازه ها سوغاتی فروشی شهر رشت با شیرینی فومن و نان زرین و کوکی های خشمزه و غذاهای محلی خشمزه. همراه خانواده به رستوران محلی آن جا رفتیم و در منوی آن مرغ ترش و ترش تره و ماهی شکم پر، باقالی قاتوق، میرزاقاسمی وجود داشت و ما مرغ ترش آن را انتخاب کردیم که بسیار خشمزه بود.

    و همینطور به موزه ی میراث روستایی رشت رفتیم و از صنایع دستی خوش رنگ و زیبای آن جا دیدن کردیم و همچنین موزه ی میرزاکوچک خان جنگلی و جنگل های سراسر پوشیده از درخت های کاج و صنوبر که منظره ی زیبا آفریده اند دیدن کردیم. استان گیلان آنقدر زیبا است که هر چه از آن بگویم کم گفته ام .

    زمان ما خیلی زود گذشت و تمام گشت و ما مجبور شدیم به خانه بازگردیم اما در مسیر بازگشت ماهیگیران زحمت کش را دیدیم که تور به دست به سمت دریای آبی می روند و یا مزرعه های برنج که عطر برنج تازه خوشه زده همه جا را پر کرده بود و همچنین زیتون های خشمزه که از درخت ها آویزان بودند و رنگ سبز و زیبایش هارمونی قشنگی با اطراف و طبیعت به وجود آورده بود.

    نتیجه گیری: سفر ها در زندگی می آیند و می روند تنها چیزی که مهم است این است که همراه خود از سفرها چه چیزی را به همراه بیاوریم و چه خاطره ای ثبت کنیم. زندگیتان سرشار از خاطرات و سفرهای خوب و شیرین.

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا بانوی شکفته گونه ی من

    موضوع انشا: بانوی شکفته گونه ی من

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام ایزد دانا وتوانا
    ای بانوی شکفته گونه ی من،ای نور دیدگانم،ای مرغ عشقی که ضوء صورتش خورشید را فروکش می کند،ای شمیم گلبرگ های گل یاسمن،ای که نازش بلای دلم گشته است،ای که مدح درش بهترین کار دنیاست ، ای مهتاب شبهای تاریک من ،فقط تو کنارم باش مگر جز نفس کشیدن چیز دیگری می خواهم ؟
    ای بانوی شکفته گونه ی من ،تو بارزترین بهانه ی زیستنی،تو ان نامی هستی که اوازه ی لسان خویش شده است،تو ان درخت طوبایی هستی که در من ریشه دوانده یا شاید خروس سحر خوانی هستی که مرا از کابوس می دراند.
    ای بانوی شکفته گونه ی من، لهجه ی شیرینت، آن شمرده شمرده سخن گفتن هایت ،ان چشم های عسلی که متانت را بر هر احدی فروزان می کند و ان ابروان پر پشت و کشیده از من مجنون زمان ساخته است.
    ای بانوی شکفته گونه ی من ، من حتی به شرابی که تو ان را سر می کشی حسادت می کنم،من حتی به مسیری که تو در ان پای مینهی حسادت می کنم ، من حتی به نسیمی که بر گیسوانت بوسه می زند حسادت می کنم .
    ای بانوی شکفته گونه ی من ،با این که نقاش نیستم ولی لحظه های بی تو بودن را درد میکنم،لحظه هایی که پروانه می شوی ،شمع می شوم و میسوزم و اب میشوم.
    ای دلبندم ای، سوگلی جانم، پیر شدن در دیارت ارزوی دلم است ،کل کل کردن های زن و شوهری ، گریه و شادی ، قهر و اشتی ،برد و باخت ، جشن و عزاداری باچند خاتون و کاکل پسر های قد و نیم قد چنان که خستگی های روزگار با صدا های بابا گفتن هایشان سوت و کور شود، آرزوی دلم است.

    مهران میرزایی(دهم تجربی)
    دبیر:استاد وحید یوسف پور
    مدرسه نخبگان برتر (تبریز)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا صدای خیس و بارانی ابرها

    موضوع انشا: صدای خیس و بارانی ابرها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    باران شاید، یکی از زیباترین و شیرین ترین رازهای آفرینش هستی باشد که می توان آن را تبسم آسمان نامید.گاهی اوقات که دل آسمان می گیرد و سینه اش محکم تر می تپد، قطرات بازیگوش از پهنه آبی بی کران آسمان می بارد و می بارد و می بارد. باران، نه تنها خود بوی بهار می دهد، بلکه برای دانه های خاک نیز رایحه بهار به ارمغان می آورد.[enshay.blog.ir]

    راز آرامش، در شیرینی دلچسب بهار، گرمای خیال انگیز تابستان، رنگارنگی حیرت انگیز پاییز و سرمای سپید زمستان از سقف بی ستون آسمان می بارد. بوی خاک های خیس باران خورده برای بعضی ها رایحه آرامش است و برای بعضی دیگر رایحه درد.

    برای بعضی از انسان ها، تفسیر احساس بی نظیر خود از باران غیر ممکن است اما برخی دیگر، ریزش قطره های باران را در امتداد آشفتگی های خود می بینند؛ باران، دست های خیس و نمناکش را بر شانه های آنها می گذارد و لبخند تلخ خویش را به آنها نشان می دهد؛ اما کم نیستند انسان هایی که آرامش شیرین و طعم ترانه انگیز باران را با هیچ چیز عوض نمی کنند.

    وقتی باران می بارد، گویی آزمون عشق آغاز می گردد و آیینه خیال به ناکجا آباد می رود. ابرهای بی ریا با نگاه خیس خود، جلال و جمال و عزت و حکمت و قدرت و ابهت و عظمت خدا را به موجودات جهان یادآور می شوند. بارش باران، شروع اندیشه ای نو در دل انسان هاست؛ اندیشه ای به بلندای نردبان خیال در آن سوی افق نگاه.[enshay.blog.ir]

    بی شک، ایستادن در پهنای سایبان آبی آسمان زیر چتر مخملی مهتاب در یک شب بارانی می تواند یکی از شیرین ترین تجربه های هر شخص باشد، تجربه ای به شیرینی عسل و به رایحه آرامش.

    نویسنده: مائده حسنی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا جانسوز شب هایم

    موضوع انشا: جانسوز شبهایم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    میان درختان سیب فرشته ای دیدم...سجده کردم به او ....سجده کردند سبزه ها ...میان دل ادم ها دلی دیدم از جنس زندگی ....سجده کردم به او ..سجده کردند ادم ها ...میان این زیبایی ها زیباترینی دیدم ...سجده کردم به او ...سجده کردند آسمان ها . مادرم زیباترین فرشته ی نجات زندگیم است که از او گذشت و فداکاری آموختم تا برای هر چیزی که لایقش است فداکاری کنم. [enshay.blog.ir]
    ای مادرم بگو چگونه شب هایی که نخوابیدی و مرا در دستان پر از مهر خودت نگه داشتی . بگو چگونه شبهایی که در تب داغ می سوختم دستمال به پیشانیم گذاشتی و مرا از جهنم داغ روح خودم آزاد کردی بگو چگونه این همه رنج هایی که در این مدت برایم کشیدی را جبران نمایم تا من قد بکشم و جسور و تنومند بشوم و روی پای خودم بایستم و حال می توانم به خدایم سپاس بگویم که چنین مادری به من عطا کرد تا بتوانم به زندگیم امید بخشم و زندگی کردن را از او بیاموزم و چیزهایی از او یاد بگیرم که تا به حال از هیچ کس این آموزه ها را نیاموخته ام. [enshay.blog.ir]
    مادرم خدا که تو را آفرید ... ستاره ی بعد از نم باران پیدا شد ...خورشید شب را سوزاند ..... ماه در کنجی از صبح طلوع کرد . آتش شهر را خیس کرد .......
    با این همه آشوب چگونه عاشقت نشوم آرامش دلم ؟ ... تقدیم به خدای زمینی ام ... مادر
    مریم جودی کلاس نهم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نماز ستایش زیبایی ها

    موضوع انشا: نماز ستایش زیبایی ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خداوندا اکنون بااین حال زار گریان دراین نیمه ی شب به دیدارتو آمده ام تا جلوه ای از جمال توراببینم،مراراهی دراین ظلمت قرار ده و چراغی که راه رابرای من هموارکند به من عطاکن مشکلاتم را درهم کوفته ام خستگی تن رابردوش کشیده ام وازخواب نازبیدارگشتم تادرحریم امن تو ماوا گیرم واز زلال رحمت تو بهره مند شوم و جرعه نوش نیمه شب توباشم ونمازمیگزارم نمازی با عشق نمازی همچون نمازشب،آهسته وضومیگیرم ودرگوشه ای آرام میگیرم ،جانمازم رامیگشایم وتسبیح خود رابه دست میگیرم روبه تومی ایستم ونمازمیگزارم آنگاه خستگی روز ازتنم بیرون می رود وچشم های خواب آلوده و خمارم ،خمارتو می شود،دردهای خودرافراموش میکنم ودرباغ پرازصفای تو آهسته قدم می زنم وتورامی خوانم استغفار می کنم ،چشم هایم ازشوق خو واز ترس عذاب می گرید ومی گویم:الهی العفو ،زبانم به لرزه می افتد ومی گویم:استغفرالله ربی واتوب الیه .گوشهایم سکوت رااحساس میکنندوبانگ الله اکبر زمین وزمان رامیشنود دستانم روبه تودراز وازتوطلب توبه میکنند قامتم برپاهایم ایستاده و سرم به زیر است .خدایا دراین موقع شب دلم به امیدتوخوش است ،دلم به زیبایی پرتلالو جذاب تو خوش است ،مات مبهوت می مانم وگریه امانم نمی دهد،ازپرکاهی سبکترم،احساس خوشی دارم ،کاش همیشه همینطور بود تو زیبایی ،زیبایی ،زیبایی.
    نویسنده: مرضیه دهکانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا ایل بختیاری

    موضوع انشا: ایل بختیاری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اینجاچهارمحال وبختیاری سرزمینی کهن است.سرزمینی که گرگ قادربه گذرازمرزهایش نیست وتنهازوزه اش طنین اندازمیشود.سرزمینی که غرش شیرمردانش هرکوه استواری را به لرزه درمی آورد.سرزمینی ک دلش با تاخت اسبهای شیهه کش و تندروی مردان بختیاری ب لرزه در می امد.
    بختیاری،هویتی است ک دل هر درنده ای را با نام خود میدرد.نامی ک غیرت،مردانگی،شجاعت،دلیری و فدا کاری را ب ارمغان می اورد. اینجا جایی است ک جغرافیایش تاریخی کهن دارد.جایی ک غیرتش با وسعتش برابری دارد.جایی ک زنان مینا بسر بختیاری،دوشا دوش مردان غیور قطار بر کمر بسته وهمواره از سرزمینشان ک مهد شیران است محافظت میکنند. سرزمینی ک در ان مردمانش دارای گویش شیرین و گیرای لری ک همچون ترانه ای دلنشین ک نواخته میشود،هستند.
    سرزمینی ک مردمانش خانه هایی دارن از جنس چادر،چادر هایی ک گرچه کوچک است اما سرشار از گرمای مهر و محبت و عشق است و همچون نگینهایی در دامان سر سبز طبیعت کوه های استوار شاه کوه و نساءکوه می درخشند.چادر هایی ک در هنگام شب ک تاریکی همه جا را در اغوش خویش گرفته است فانوس های نورانی ان همچون ستارگان چشمک زنی هستند ک گویی ب این سرزمین کوچ کردنند.آری این گونه بود ک دل هر دشمنی با شنیدن نام ایل بختیاری ب لرزه درمی امد.
    تقدیم ب تمام بختیاری های لر زبان دوست داشتنی

    نویسنده: مرضیه امیری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۶ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا از دل تا قلم

    موضوع انشا: از دل تا قلم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    شهر خسته؛مردمان بی روح،امید ها ناامید،آسمان اندوهگین،و خورشید شرمگین از قضاوت بی رحمانه ی مردم؛با چشمانشان قضاوت می کردند!حس نمی کردند،نمی شنیدند،نمی چشیدند،فقط می دیدند و متهم می کردند!ریاکار بودند و ساده جلوه می کردند.دوست بودند و دشمنی می کردند.مرد بودند و نامردی می کردند.بنده ای بیش نبودند و خدایی کردند.متهم میکردند،متهم می کردند،متهم میکردند....
    امام آمد؛آمد و روح دمید به عالم پر درد.درد خودش درد ندارد؛این بی همدم بودن بود که درد را بر آدمیان غلبه می کرد!کاش دنیا هم مکثی کرده بود،کاش توقف می کرد اندکی در برابر غم ها.آمد!دل ها فریاد می زدند:"آمدی جانم به قربانت ولی...."نه،هیچ وقت دیر نیست.تو بیا که با آمدنت زود می شود.جانی دگر گرفته بودند مردم.تاریکی از شهر رخت بر بست و رفت.چاره ای جز رفتن نداشت وقتی می دید دل ها هوس نور در سر دارند.در آن ورای مرد آسمانی،ایران ایستاده بود. یک ایران پر از درد،پر از روح های به سرقت برده شده!پشت مردی ایستادند که وقتی به زانو در آمدند به جای تحقیر یاریشان کرد؛به جای تضعیف حمایتشان کرد و به جای نفرین دعایشان گفت.برای اولین بار حق به حقدار رسیده بود.برای اولین بار پول،رای دادگاه را عوض نکرد.دادگاه خدا که پول نمی شناسد.
    شاه رفت.!.خوشی به ایران رخ نشان داده بود. همه خوشحال از کنار روح خدا بودن...آسمان هر روز نیلگون تر از دیروز ...بهشتی شده بود ایران؛!...نه...خوشی به ما نیامد.آسمان رنگ عوض کردو در غروبی دلگیر به عزای روح الله ،سیه پوشید.زمین مرد!زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد.زمین مرد؛دل عشق ترک خورد،گل زخم نمک خورد.آهِ نفس های غریبش ز جنس غم و ماتم،آتش زده بود به دل عالم و آدم.به جای نم شبنم خون جگر دم به دم از عمق نگاه ها میچکید.نکند باز ماه محرم شده بود که چنین دل فاطمه آشوب شد؟!؟گریه کردند؛گریه و خون،گریه کردند آری!!سکوتی مرگبار بر فضا حکمرانی می کرد؛فضایی خفقان و اشک آلود...صدای مردی دلشکسته می آید،صدایی پر از بغض:"من که نرفته ام....من که نمرده ام.نبینم اشک و آهتان را.خمینی رفت ،اما من که مانده ام؛تنهایتان نمی گذارم.رهایتان نمی کنم.نه،خمینی نیستم اما الگویم ک بود ؛خدا نیستم اما خدا را که می شناسم.دستتان را رها نمیکنم ....و نکرد....سال هاست از آن روز ها می گذرد.خوب و بد روزگار را چشیده ایم،درد ها را کشیده ایم ،اشک ها را ریخته ایم و نبودن ها را شمرده ایم...یکی بود که هدایتمان می کرد.مردی از تبار آسمان؛هست هنوز.از خدا می خواهم باشد.دل ها به او گرم است .میبینی دلمان را آقا؟!؟گرم نگهش دار..به حمایتت و بودنت نیاز داریم.سید علی،همراهمان باش
    نویسنده: نیلوفر موسوی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا گفتوگوی منو عشق

    موضوع انشا: گفتوگوی منو عشق

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سلام عشق بدون من حالت چطور است؟
    یادت است با خوشحالی واردت شدم با غمگینی مرا بگرداندی باقلبی کوچک که او را شکستی و با شکستنش به من آموختی که به انسان های بی وفای دنیا دلبسته نشوم آموختی عاشق نشوم آموختی که به هیچ کس نگویم دوستت دارم جز مادرم
    آموختی تلخی و شیرینی دنیا را باور داشته باشم.
    آموختی که اگر چه رفاقت و رفیق ها نامرد و بی وفا هستن من بهتر از حال باشم آموختی خدا بدون من هم خداس اما من بدون خدا هیچ هستم .
    گفتی:با دعای مادر سختی ها آسان میشوند.
    آموختی که اگر چه دنیا پر از خوبی ها شد خوبتر از مادر نیست آموختی آرامش یعنی خدا آموختی حال پدر را هیچ کس نمی فهمد او که اشکش را پنهان میکند او که اضطرابش را انکار میکند او که دردش را واگو نمی کند اما دنیا بر هم میزند بخاطر اشک گوشه چشم دلبندش
    گفتی پر از مهربانی باش .. حتی کسی قدر مهربانیت را نداند آموختی سرنوشت را باور کنم .
    گفتی عشق ، عشق من برادم است او نباشد من هم نیستم باور نمی کنی من برای راه رفتن هم محتاج دستانش هستم
    گفتی:بخند تا عادت کنی به خندیدن دنیا آنقدر هم که فکر میکنی جدی نیست! من هم می گویم روزتان را پر از خنده های قشنگ کنین میگویم:هر قدر که بزرگتر می شوم بیشتر میفهمم که خانواده ام بهترین دوستانم هستند .
    که تا به حال داشته ام
    من عاشق
    پدر
    برادر
    مادرم 
    هستم

    نویسنده: هانیه حمزوی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء